گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

یار ما را عزم رایی دیگر است

باز در بند جفایی دیگر است

در نظر می آیدم گلها بسی

چون کنم آن روی جایی دیگر است

گر یکی چشمم به رویش روشن است

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode