گنجور

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » نکته‌ای که شیخ بصره از رابعه پرسید

 

تا به دست آرد جوی زر از حرام

چون بدست آرد بمیرد والسلام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شهریاری که قصری زرنگار کرد

 

چون شد آن قصر بهشت آسا تمام

پس گرفت از فرش آرایش نظام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت بازاریی که سرای زرنگار کرد

 

عاقبت چون شد سرای او تمام

دعوتی آغاز کرد از بهر عام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت تاجری که از فروختن کنیز خود پشیمان شد

 

مرد می‌شد در میان ره مدام

خاک بر سر می‌فشاندی بردوام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خسروی که سگ تازی خود را رها کرد

 

پای در عشق حقیقی نه تمام

نوش کن با اژدها مردانه جام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار نایبی در دم مرگ

 

بار پیمودم همه عمرتمام

عاقبت با خاک رفتم والسلام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت چاکری که از دست شاه میوهٔ تلخی را با رغبت خورد

 

میوهٔ او خوش همی‌خورد آن غلام

گفتیی خوشتر نخورد او زان طعام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت چاکری که از دست شاه میوهٔ تلخی را با رغبت خورد

 

گفت یک نیمه بمن ده‌ای غلام

زانک بس خوش می‌خوری این خوش طعام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خواجه‌ای که بایزید و ترمذی را در خواب دید

 

بعد از آن تعبیر آن کردم تمام

کز چه کردند آن دو شیخم احترام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار شیخ خرقان در دم آخر

 

شد حرم بر مرد بی‌حرمت حرام

گر به حرمت باشی این نعمت تمام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی شیخ غوری با سنجر

 

گر تو ما را دوست داری بر دوام

زود از دنیا برآریمت مدام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت درویش حق‌جو و راز و نیاز او

 

با تو گر او عشق بازد ای غلام

عشق او با صنع می‌بازد مدام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » عقیدهٔ مردی پاک‌دین دربارهٔ مبتدی

 

اصل تو از خاک وز خون شد تمام

وی عجب هر دو ز بی‌قدری حرام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ بوعلی رودبار در وقت مرگ

 

شکر می‌کن پس به شادی می‌خرام

زانک هرگز کس ندیدست این مقام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » نارضا بودن ایاز از اینکه محمود سلطنت را به او داد

 

هر کسی می‌گفت شاهی با غلام

در جهان هرگز نکرد این احترام

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » نارضا بودن ایاز از اینکه محمود سلطنت را به او داد

 

چون به سلطانی رسیدی ای غلام

چیست چندین گریه، بنشین شادکام

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶۰
sunny dark_mode