این کتب را مظهر حق نام کرد

در میان خلق عالم عام کرد

آمد آنجا مصطفی آرام کرد

پس می عرفان بسی درجام کرد

گه چراغ و گاه چشمش نام کرد

در چراغش روغن بادام کرد

صحبت تو این چنین زیبام کرد

هم نجس هم شوم هم رسوام کرد

ای بسا رامین که ویسش رام کرد

راه را بر راه او انجام کرد

دیو گر خود را سلیمان نام کرد

ملک برد و مملکت را رام کرد

عقل جزوی عقل را بدنام کرد

کام دنیا مرد را بی‌کام کرد

گفتگویش داد و نفسش نام کرد

از بدو نیکش همه اعلام کرد

باد بویی از دو زلفت وام کرد

سوی چین آورد و مشکش نام کرد

غمزهٔ آهووش گو افگنت

تیر غم در دیدهٔ بهرام کرد

دانهٔ خالی، که بر رخسار تست

[...]

از خلافت خلعتی انعام کرد

نعمت‌اللّه او مرا خوش نام کرد

مست شد جا بر کنار بام کرد

دختر همسایه را بدنام کرد

عقل جزوی عقل را بدنام کرد

کام دنیا مرد را ناکام کرد

دست و سر باید اگر اقدام کرد

هفتصد پای دگر هم وام کرد

می فروشش باده ای در جام کرد

تا ابد بدرود ننگ و نام کرد

عقل جزوی عقل را بدنام کرد

کام دنیا مرد را ناکام کرد