گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

لحظه آن سنبل از گل وا فکن

واتشی در پیر و در برنا فکن

پرتوی از نور رخسارت بتاب

غلغلی در عالم بالا فکن

زاب آن چاه زنخدان چو سیم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵

 

خیز و از می آتشی در ما فکن

نعرهٔ مستانه در بالا فکن

چون نظیرت نیست در دریا کسی

خویش را خوش در بن دریا فکن

خون رز بر چهرهٔ گل نوش کن

[...]

عطار
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

خویشتن یکباره در دریا فکن

یا ز باکو رخت بر صحرا فکن

حکیم نزاری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

راه خواهی رخت بر دریا فکن

کام جوئی قید من و مافکن

بلبلی تو لال چون توسن مباش

شورشی در گنبد مینا فکن

لا احب الافلین گو چون خلیل

[...]

حکیم سبزواری
 
 
sunny dark_mode