گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۶

 

ساقیا چون جام جمشیدی پر از می می‌کنی

گرنه این دم فکر برگی می‌کنی کی می‌کنی

من نه آنم کز تو پیوند محبت بگسلم

بند بندم گر به تیغ قهر چون نی می‌کنی

آنچه در دل بردن از لطف دمادم می‌کنند

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۷

 

محتشم چون عمر صرف خدمت وی می‌کنی

پادشاهی گر نکردی این زمان کی می‌کنی

توسن عمر آن جهان‌پیما ستور باد پا

یک جهان طی می‌کند چون بادپا هی می‌کنی

سختی راه محبت را دلیل این بس که تو

[...]

محتشم کاشانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹

 

ای که در جام رقیبان می پیاپی می‌کنی

خون دل در ساغر عشاق تا کی می‌کنی

می‌نوازی غیر را هر لحظه از لطف و مرا

دم بدم خون در دل از جور پیاپی می‌کنی

راه اگر گم شد نه جرم ناقه از سرگشتگی است

[...]

هاتف اصفهانی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵

 

اولین گام ار سمند عقل را پی می‌کنی

وادی بی منتهای عشق را طی می‌کنی

ما به دور چشم مستت فارغ از می‌خانه‌ایم

کز نگاهی کار صد پیمانهٔ می می‌کنی

روز محشر هم نمی‌آیی به دیوان حساب

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode