گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۳۱

 

نوبهار و آفتابی ای مبارک پادشاه

نوبهار ملک و دین و آفتاب تخت و گاه

جز تو در عالم ندیدم نوبهاری با قبا

جز تو در گیتی ندیدم آفتابی با کلاه

دادْ دادن رسم توست و دادْدِه بِه شهریار

[...]

امیر معزی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - در مدح شاه مسعود حسن

 

ای سپاه آرای سلطان جهان آرام شاه

کامرانی بر عدو فرمانروائی بر سپاه

تا سپاه است و جهانرا این و آنرا جز تو نیست

نی سپاه آرای سلطان نی جهان آرام شاه

آفتاب و سایه ای در ملک و گیتی ملک تست

[...]

سوزنی سمرقندی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - مژده دولت را که باز آمد سوی اقلیم جاه

 

مژده دولت را که باز آمد سوی اقلیم جاه

صاحب صاحبقران، در سایه ظل اله

بر سپهر افکنده سایه، در جهان گسترده عدل

هم جهانش زیر دست و هم سپهرش زیر گاه

آصف جمشید دین، جمشید شادروان فضل

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح علاء الدوله رکن الدین ابوالفتح قتلغ شاه

 

منت ایزد را که بعد از طول و عرض و سال و ماه

اختر داد استقامت یافت بر گردون و جاه

آفتاب نصرت از چرخ ظفر بنمود روی

در پناه سایه ی پشت هدی ظل اله

آفتابی کافتاب افتاد در پایش ز چرخ

[...]

امامی هروی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۴١ - ایضاً له در مدح نظام الدین یحیی

 

باد میمون نهضت رایات شاه دین پناه

آنکه بر خلقش بحق کردست ایزد پادشاه

شاه دین پرور نظام دولت و ملت کز اوست

سربلند و پای برجا در جهان دیهیم و گاه

و آنکه شاه اختران دربندگی او کمر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۴٣ - وله ایضاً در تهنیت ورود ملک معز الدین حسین کرت

 

شاد باش ایدل که خوش آمد بشیراز گرد راه

مژده داد از مقدم میمون شاه دین پناه

خسرو عادل معزالدین و الدنیا حسین

آفتاب ملک و ملت سایه لطف اله

یوسف مصر دل اهل خراسان زینخبر

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۲۴ - فی مدح السلطان الاعظم الخان الاعدل الاکرم معزالدنیا و الدین جانی بیگ خان خلّد الله سلطانه

 

ای ز خاک درگهت خضر آب حیوان یافته

عمر خضر و ملک اسکندر ز یزدان یافته

اختران از نعل شبرنگ تو افسر ساخته

و آسمان از دامن قدرت گریبان یافته

طوق فرمان ترا سلطان این پیروزه طاق

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - زوال آفتاب

 

می‌کنم در حال دین و حالت دنیا نگاه

دین و دنیا را به غایت حال می‌بینم تباه

این چه آتش بود و دود دل که از تاثیر آن

چون سواد دیدگان شد خانه مردم سیاه

من نمی‌دانم چه بازی باخت استاد اجل

[...]

سلمان ساوجی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱

 

خون ما آن غمزه می‌ریزد به زلف و رخ کمال

عاشقان را ناز و شیوه می‌کشد نه رنگ روی

کمال خجندی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

طبع تیره فهم خیره عمر بر عزم رحیل

نیست شغلی زان ضروری تر که سازم زاد راه

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

می کنم تسوید شعر و شعر من بیهوده است

نامه خود را به بیهوده همی سازم سیاه

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

چون نمی آید سخن زانسان که خواهم بر زبان

به که چون سوسن زبان را از سخن دارم نگاه

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

همچو تیرم راست چون آید سخن زینسان که ساخت

از کشاکش درد پا همچون کمان پشتم دوتاه

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

لنگ لنگان می روم راه سخن وز درد پای

می کشم در هر قدم از دل فغان وز سینه آه

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

هرچه می گویم کنون بر من بود تاوان همه

جز دعای دولت شاهنشه گیتی پناه

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

تا شود در صبحها خور مشعل گیتی فروز

تا بود در شامها مه خسرو انجم سپاه

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

همچو ماه و خور که باشد جایشان اوج سپهر

باد جای او سریر دولت و اورنگ جاه

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - یک قصیده

 

نیست شبها بر کنار آسمان رنگ شفق

خون همی آید ز چشم روشنان زین واقعه

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - یک قصیده

 

بود پنهان فتنه پیدا ایمنی دردا که شد

آن نهان پیدا و این پیدا نهان زین واقعه

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - یک قصیده

 

داده بود او گرگ را خوی شبانان دور نیست

گر کند اندیشه گرگی شبان زین واقعه

جامی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode