گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸

 

گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی

شور در میراث‌خواران بنی‌آدم زنی

بارنامهٔ بی‌نیازی برگشایی تا به کی

آتش اندر بارمایهٔ کعبه و زمزم زنی

صدهزاران جان متواری درآری زیر زلف

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۶

 

زیر دام عشوه تا چند ای سنایی دم زنی

گاه آن آمد یکی کاین دام و دم بر هم زنی

از دم خویشی تو دایم مانده اندر دام دیو

گر برون آیی ملک گردی و جام جم زنی

با تو اندر پوست باشد بی‌گمان ابلیس تو

[...]

سنایی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

گاه آن آمد که شب برخوری شلغم زنی

وز کرم نانی گرت باشد مرآنرا هم زنی

روز در هیزم چدن باشی بصحرا تا بشب

آتش اندر دیگ شلغم گر زنی محکم زنی

خلق را از خوردن هر خوردنی بدخو مکن

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۴۴ - گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی

 

میخکی سازی کزین در دیگ شلغم میکنی

شلغم پخته بسیخی پنج و شش بر هم زنی

کور و سیر و لفت و شلغم برب و کاک و برگ کرم

گرم گرمک میخوری، تا چند گوئی غم زنی

برحذر باشی ز سوزانی و اف و پف کنی

[...]

سوزنی سمرقندی
 
 
sunny dark_mode