گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۱

 

گر به خوبی می بلافد لا نسلم لا نسلم

کاندر این مکتب ندارد کر و فری هر معلم

متهم شو همچو یوسف تا در آن زندان درآیی

زانک در زندان نیاید جز مگر بدنام و ظالم

جای عاقل صدر دیوان جای مجنون قعر زندان

[...]

مولانا
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷

 

ای جمال جان فزایت وایه جان و دلم

مهر رخسار تو کرده خانه در آب و گلم

دعوی عقل و قرار ما هم از دیوانگیست

ورنه با سودای عشق او که گوید عاقلم

کشته شمشیر هجرانست جان بیدلان

[...]

اسیری لاهیجی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

 

آتشم من گلخنی باید که باشد منزلم

نیستم گلبن که از گلزار بگشاید دلم

گر نگفتم حال خود پیش تو معذورم بدار

هستی شوق تو کرد از هستی خود غافلم

آب شمشیر ترا فیض زلال زندگیست

[...]

فضولی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶

 

بوی کین هرگز کسی نشنیده از آب و گلم

گر به خس آتش فتد از مهر می‌سوزد دلم

چون قلم دارم سر تسلیم را در زیر تیغ

هرکسم سر می‌زند گویی که خط باطلم

نشئه آگاهیم، لیکن درین نخجیرگاه

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸۹

 

داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم

شمع ماتم گریه شادی کند در محفلم

دست من پیش از لب خواهش چو گل وامی شود

درگره باشد چو شبنم آبروی سایلم

می کند در لامکان جولان دل آزاده ام

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹

 

اشک چشم شبنمم در حسرت روی گلم

دست پرورد فغانم خانه زاد بلبلم

حاصل من نیست در ایام غیر از پیچ و تاب

در بیابان گردبادم در گلستان سنبلم

زردرویی می کشم از دست خشک خویشتن

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۷ - کهله بر

 

کهله بر امرد که دست خویش می سازد علم

می کند سر پنجه ناخن دراز آن را قلم

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳۴

 

با دل محزون فتاده روزگار مشکلم

دست حسرت بر سر و پای سراغ اندر گلم

از هجوم اشک طوفان خیز باشد منزلم

تا نهال قامت او رفت از باغ دلم

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode