انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۰ - در تاریخ فوت سلطان سنجر
چاشتگه در شهر مرو آن نامور فخر زمان
خسرو روی زمین سنجر ز عالم درگذشت
رفته از تاریخ هجرت پانصد و پنجاه و دو
روز شنبه از ربیعالاول از بعد سه هشت
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح
مکرم مفصل سدیدالدین سپهر سروری
ای کفت باغ امل را بهترین اردیبهشت
آنچنان افزون ز روی مرتبت ز ابنای عصر
کافتاب از ماه و چرخ از خاک و کعبه از کنشت
دست قدرت صورت آدم همی کردی نگار
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲
دوش با جمعی حواری باده خوردم در بهشت
مجلسی دیدم همه عیسی دم و مریم جهشت
جمله شیرین پاسخ و شیرین لب و شیرین دهن
جمله نیکو سیرت و نیکو دل و نیکو سرشت
سیب و نارنج و ترنج و نرگس از پیرامنش
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
پیش ازان روزی که گردون خاک آدم می سرشت
عشق در آب و گلم تخم تمنای تو کشت
پای تا سر جمله لطفی گویی استاد ازل
طینت پاکت نه ز آب و گل ز جان و دل سرشت
روی بنما تا به طاق ابرویت آرند روی
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
گر بود در خاک پیشم رویم از کوی تو خشت
به که باشد روزنی بر جای آن خشت از بهشت
گیسو اندر پاکشان روزی برون آ تا شود
چون بهشت ای حوروش خاک درت عنبر سرشت
رشته جان است ایوان وصالت را کمند
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
چشم بگشادم پس از هجران به ابروی خوشت
ماه عید وصل نو کردم به روی مهوشت
خط نمودی پرتوی ناتافته زان رخ هنوز
سوختم از دود تو ناگشته گرم از آتشت
یک نهال آرزو در باغ جان ما نشان
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۹ - مخمس
شمع رویت کز وجود ما اثر باما نهشت
او بود مقصود خواه از کعبه و خواه از کنشت
آتشین رویت بهشت ماست ای حوری سرشت
خلق میگویند آتش ره ندارد در بهشت
بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۲
داغ داغم از هوای دوزخ و فکر بهشت
گه چراغ مسجدم سوزد گهی شمع کنشت
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۸۶ - کاسه گر
آن نگار کاسه گر کارش بود دایم به مشت
عاشقان را کرده بار خدمت او کاسه پشت
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۷ - محتسب
دوش کردم با نگار محتسب از دور هشت
ذره را بگرفت در دست و برهنه کرد پشت
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۲۲ - زین گر
دوش گفتم با نگار زینگر حرف درشت
صبحدم آمد به سوی خانه من زین به پشت
خالد نقشبندی » قطعات » قطعه شماره ۳۲
بود پیش از کار حارث، نام دیو بد سرشت
پس به هر گردون ورا نام دگر شد سرنوشت
عابد و زاهد، مودب در چهارم مستحیب
خاشع و شاکر مطیع است و عزازل در بهشت
خواند ابلیس خدا، یعنی ز رحمت ناامید
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴
خوب باشد گر ز خوبان سر زند کردار زشت
احولی باشد که کس زشتی ببیند در بهشت
گر تو در کعبه نباشی ای بدا حال حرم
ور تو در بتخانه آیی ای خوشا وقت کنشت
کوثر و غلمان جنت را نیاری در نظر
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۲۹ - نام هفت آتشکده پارسیان
زان هفت اختر بداندر فرس هفت آتشکده
کاندران آذر پرستیدند از خرد و درشت
از دم احمد بپژمرد آن همه شمع و چراغ
راستی گوئی هزاران شعله را یک باد کشت
نام آنها سربسر گرد است در یک بیت من
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳۴ - نامهای امشاسپندان که ایزدی فروغند
در اوستا نام هفت امشاسپندان خدای
شد «اهوره مزده » آنگهه وهمن و اردیبهشت
از پس شهریور اسپندارمد خرداد دان
پس امرداد است کش بی مرگی آمد سرنوشت
«اولین » یعنی که یزدان زنده دانا بود
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران
درگه گشتاسب شه، دین کرد پیدا زردهشت
کرد یزدان را جدا از دیو و دوزخ از بهشت
گفت بیداد و دروغ و ریمنی زشت ست، زشت
راستی جو در منشت و درگوشت و درکنشت
پارسا مرد آنکه ورزد مهر و داد و یار و کشت
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار
این شنیدستم که اندر نامهها کاتب نوشت
این که تخم چشمزخمی گنبد گردنده گشت
دید چون نادر، به خشم آن نامه ها از دست هشت
گفت نندیشی از این گفتار ناشایست و زشت
آنچه پیران در حرم دانند و طفلان درکنشت
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران
رفت و آن دیهیم شاهی بر سر گشتاسب هِشت
و آن هم اندر خسروی کرد آنچه کرد از خوب و زشت