شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲
تا ز نور روی او گشته منور آفتاب
نور چشم عالمست و خوب و درخور آفتاب
وصف او گوید به جان شاه ، فلک در نیمروز
مدح او خواند روان در ملک خاور آفتاب
تا برآرد از دیار دشمنان دین دمار
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در مدح شاه عباس دوم
روی در برج شرف آورد دیگر آفتاب
کرد ازین تحویل عالم را مسخر آفتاب
کشور ایجاد را از ماه تا ماهی گرفت
بر حمل از حوت شد تا سایه گستر آفتاب
از تطاول تیغ بر زلف ایاز شب کشید
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۲
پا منه بر طاق این فیروزه منظر آفتاب
آفتاب باز کش سر آفتاب
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۲
شرم کن از آفتاب روز محشر آفتاب
آفتاب بازکش سر آفتاب
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۲
موکب خود بازمان در سمت خاور آفتاب
آفتاب بازکش سر آفتاب
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۲
بر میاور از نیام امروز خنجر آفتاب
آفتاب بازکش سر آفتاب
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۲
هوشیاری کن مزن بر سنگ ساغر آفتاب
آفتاب بازکش سر آفتاب
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۲
ناخدای بحر دین در خون شناور آفتاب
آفتاب بازکش سر آفتاب
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۲
تا قیامت پرده از شام معنبر آفتاب
آفتاب بازکش سرآفتاب
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۷۲
رحم کن بر نامرادی های اکبر آفتاب
آفتاب بازکش سرآفتاب
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۹ - در مصیبت عاشورا
ماند چون نعش حسین تشنهلب در آفتاب
میندانم از چه زبور بست دیگر آفتاب؟
ز خم تیره و نیزه و شمشیر عدوان بس نبود؟
از چه میتابید بر آن جسم بیسر آفتاب؟
بود گر در دامن زهرا سر آن تشنهلب
[...]