گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۸

 

کوهکن در عشق شیرین غیرتی گر داشتی

نقش شیرین را به چشم دیگران نگذاشتی

بود بی‌غیرت که نقش یار را بر سنگ کند

ور به لوح سینه کندی صورتی پنداشتی

خاقانی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۷

 

آمدی و حسرت وصلم ز دل برداشتی

حسرتی بود از وصال آن هم به من نگذاشتی

قدسی مشهدی
 
 
sunny dark_mode