سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - در مدح صدرالدین
ای ندیده چشم دولت چون تو صاحبدولتی
هرکه بیند روی تو زان پس نبیند محنتی
نیست در گیتی چو تو صدر مبارک طلعتی
نیست بر روی زمین مثل تو گردون همتی
از خلایق نیست چون تو نیک خلق و سیرتی
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹
جان ندارد بی لب شیرین جانان لذتی
بی عزیزان نیست عمر نازنین را لذتی
بر سر من کس نمیآید به پرسش جز خیال
جز خیالش کس ندارد بر سر من منتی
شربت قند لبش میسازد این بیمار را
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در لافتی
آفتاب کبریا دریای در لافتی
فخر آل مصطفی مخصوص نص هل اتی
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۶
من ندارم بی رخت از زندگانی راحتی
وین سعادت کو که از وصلم نوازی ساعتی
بر من مسکین نمی سوزد تو را دل تا به کی
دلبرا آخر جفا را نیز باشد غایتی
گفته بودم ترک مهر روی مه رویان کنم
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۴
چون جهانرا پیش جانان نیست یک جو حرمتی
جان فدا کن ای دل ار هستی تو صاحب همتی
درد عشقت عاشقانرا دولتی بی منتهاست
کز غم عشق تو می یابند هر دم لذتی
ای نسیم صبحگاهی اشتیاق جان من
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در مدح نورنگخان
در گلو بینم گر از تیغ شهادت شربتی
یک دم از عمر به تلخی رفته یابم لذّتی
همچو مرغ نیم بسمل در میان خاک و خون
نیم جانی دارم و از وی ندارم راحتی
چون به این آسودگی در عمر خود کم بودهاند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۷
نیست با مشاطه گلبن طرازم حاجتی
عشق اگر خواهد بروید بر سفالی جنتی
غنچه ام گل در گلو دارد بهارم تازه روست
خنده ای کافیست با غم راز صبح رحمتی
مشتری گوره کن و دلال گو در پا فکن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۶۲
هر که دارد با پریزادان معنی خلوتی
همچو مارش می گزد هر حلقه جمعیتی
در بساط هر که باشد ساغری از خون دل
کی چو مینا سر فرود آرد به هر کیفیتی؟
فقر اگر فرمانروای عالم ایجاد نیست
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۹۵
قتل ما بی دست و پایان را دلیری شرط نیست
کشتن سیماب می آید ز هر بی جرأتی
در ازل بر خویش راه پیش بینی بسته ایم
نیست چون آیینه هرگز در دل ما نیتی
می روی بی رخصت امشب، کس چه سازد جان من
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۵
زیر گل بودن، بسی خوشتر، که زیر منتی
وای اگر در عهد ما میبود صاحب همتی
تا کشیدم پا بدامان جنون، فارغ شدم
حلقه طفلان بگردم شد، کمند وحدتی
سوی شهرستان عزلت، خیمه بیرون زد دلم
[...]
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۹۱ - رمال
با مه رمال گفتم نیستم بی علتی
گفت میزانت نمی یابم مگر بدطینتی
صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
گر عناصر سرگران کردند با من نوبتی
ترک تن گویم کز ایشانم نباشد منتی
روضه کو خاک آدم را بباد از دانه داد
شایم آتش را گرش آبی نهم یا عزتی
گفت دانائی چه سنگی قدرش از لعلست بیش
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵ - ترجمه اشعار ایل بیگی مرحوم جانشین تیمور
مشکمویان پادشاهی ماهرویان دولتی
می فروشان اندرونی باده نوشان خلوتی
جامه کوتاه و برهنه سر غزال تبتی
رخت سیمین مخطط همچو حور جنتی