گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۱

 

وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است

پایکوبی زندگی را در ته پا کردن است

جوش بیتابی زدن در آتش وجد و سماع

شیره جان را ز درد تن مصفا کردن است

محمل جان را به منزل بی قراری می برد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۲

 

حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است

خودشناسی، بحر را در قطره پیدا کردن است

بی وجود حق ز خود آثار هستی یافتن

ذره ناچیز بی خورشید پیدا کردن است

ترک دنیا کرده را باطن مصفا می شود

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

امتحان خلق دل پامال سودا کردن است

عشق عبرت کردن آزار تماشا کردن است

چشم خونگرمی ز هر افسرده خونی داشتن

نبض آتش ز آستین موج پیدا کردن است

خواب راحت دیده ای نام تحمل می بری

[...]

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

حقپرستی پیش ما ترک تمنا کردن است

فرصت امروز صرف کار فردا کردن است

بهر شهرت گوشه گیریهای ارباب ریا

خویش را چون بوی گل در پرده رسوا کردن است

در خمار باده استغنا زدن بر می فروش

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode