گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹

 

سالک راه تو را با مالک رضوان چه کار؟

عابدان قبله را با کفر و با ایمان چه کار؟

طالب درمان نه مرد کار درد عاشقی است

دردمندان غمت را با غم درمان چه کار؟

صحبت گل را و دل را، هر دو عالم واسطه

[...]

سلمان ساوجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۷

 

گوشه گیران را بره درگه سلطان چه کار؟!

سیر چشمان را بچین ابرو دربان چه کار؟!

بوریا چون موج آب زندگی استاده است

کلبه درویش را با قالی کرمان چه کار؟!

نیکنامان، فارغند از منت عمر دراز

[...]

واعظ قزوینی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

با لب لعلت مرا با چشمه حیوان چه کار

با خط و خالت مرا با سنبل وریحان چه کار

سروقدی لاله خدی گلرخی نسرین بری

چون تورا دارم مرا با باغ وبا بستان چه کار

چون توئی دلبر مرا گر دل برفت ازکف چه غم

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode