گنجور

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوبد

 

ماه رخسارش همی در غالیه پنهان شود

زلف مشکینش همی بر لاله شادروان شود

دردم آن روی است و درمانم هم از دیدار او

دیده ای دردی که در وی بنگری درمان شود

نه شگفتست ار بگردد زلف جانان جانور

[...]

عنصری
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

دل بدو دادم که جان از روی او شادان شود

جان من هست او سزد گر دل فدای جان شود

گر بر او نازد دل و جان نیست طرفه زان کجا

دل سوی دلبر گراید جان سوی جانان شود

چون گل خندانش رخ چون لاله نعمانش لب

[...]

قطران تبریزی
 

سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند در مدح ایرانشاه

 

گرچه شاخ میوه دار آرایش بستان شود

هم دی اصل چشم زخم ملک تابستان شود

از کمال هیچ چیزی نیست شادی عقل را

زان که کامل بهر آن شد چیز تا نقصان شود

شاخها از میوه‌ها گر گشت چون بی زه کمان

[...]

سنایی
 

مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت

 

چون نهان و آشکارا نزد تو یکسان شود

صحبتت پیوسته گردد، خدمتت آسان شود

آفتابت راست گردد رو نماید بی قفا

ذره‌ای سایه نماند، هرچه خواهی آن شود

اینت اقبال و سعادت، اینت بخت و روزگار

[...]

مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - ایضاً در مدح نظام الدین یحیی کرابی

 

گاه آن آمد که عالم جمله باغستان شود

صحن بستان از خوشی چون روضه رضوان شود

نرگس رعنا زمستی سر نهد بر پای سرو

غنچه را لب از خواص زعفران خندان شود

زلف سنبل را بیفشاند صبا مشاطه وار

[...]

ابن یمین
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴

 

هرکه باشد بندهٔ او درجهان سلطان شود

خوش بود جانی که مقبول چنان جانان شود

روی او در دیدهٔ ما آفتاب روشن است

این چنین نوری کجا از چشم ما پنهان شود

هرچه آید در نظر نقش خیال او بود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

تا به کی نقد دلم صرف غم هجران شود

ای اجل تیغی بزن تا کار من آسان شود

شربت وصلی کرم فرما که این رنجور را

بیم آن شد کز فراقت حال دیگر سان شود

ای که طوفان را ندیدی باش تا روز فراق

[...]

خیالی بخارایی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹

 

سرفراز آن سر که فارغ از غم سامان شود

بر سرت گل زن که از دستار روگردان شود

هر که چون سوزن زتجریدش بود سررشته ای

صد رهش گر جامه پوشانی دگر عریان شود

عاشق بیچاره از یک دیده در پاس رقیب

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۳

 

گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود

پوچ گو گردد کهنسالی که بی دندان شود

مگذران در خواب غفلت زندگانی را که عمر

چون فلاخن از گرانجانی سبک جولان شود

نیست اهل عشق را اندیشه ای از درد و داغ

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۴

 

حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلطان شود

خاک اطلس پوش گردد تیغ چون عریان شود

عشق عالمسوز را تسلیم سازد مهربان

بر خلیل الله آتش سنبل و ریحان شود

ناله عشاق سازد حسن را بیرحم تر

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱

 

تا نسازی با جفا، کی مشکلت آسان شود؟

غنچه تا بر خود نپیچد، کی لبش خندان شود؟!

میکند کوچک، بزرگان را تلاش سروری

خویشتن را بحر چون بالا برد، باران شود

ذوق عریانی چو یابی، تن بپوشش کی دهی؟

[...]

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۶

 

هر که محو جلوهٔ جانان شود، جانان شود

قطره، عمان می شود چون واصل عمان شود

همچو آن بلبل که بر روی گل مستی کند

بوسه از لبها به رخسار تو بال افشان شود

پای مژگانت ز گرد سرمه می آید به سنگ

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode