گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

لاله بر نرگس چو مهر و دوستی آغاز کرد

ابر خرم مجلسی از بهر ایشان ساز کرد

ابر چون می خورد هر یک مست گشت و ناز کرد

چون هزار آواز قصد نغمت و پرواز کرد

مسعود سعد سلمان
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١٠

 

ایخداوند ایکه از رفعت همای همتت

بر فراز گنبد گردون نشیمن ساز کرد

هر کجا میزان عدل شاملت شاهین نمود

از سر گنجشگ عاجز ظلم باشه باز کرد

دشمن از تیر تو چون زاغ کمان شد گوشه گیر

[...]

ابن یمین
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

باز گل اسباب معشوقی به بستان ساز کرد

بلبل بیدل نوای عاشقی آغاز کرد

خوش برآمد فال برگ بزم عشرت ساختن

چون صبا بهر تفؤل دفتر گل باز کرد

در چمن هر غنچه رازی داشت در دل سر به مهر

[...]

جامی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

در هوای عشق بازم دل پرواز کرد

بار دیگر عاشقی جانم ز سر آغاز کرد

بر در او بس که بنشستم درآخر آن صنم

رحم کرد و آن در بسته برویم باز کرد

چون درون رفتم بخلوتخانه بزم شهود

[...]

اسیری لاهیجی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰

 

تا مرا تعلیم عشق او نواپرداز کرد

هر سر مو کز تنم سر زد، صدای ساز کرد

مدعای عندلیب ما نمی دانیم چیست

در گلستانی که مرغ بیضه هم پرواز کرد

گرم عاشق پروری کرد از وفا او را دلم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۳

 

بلبل ما ناله بر آهنگ غربت ساز کرد

باغ را چون بال خود برهم زد و پرواز کرد

یوسف من! چشم پیران نیست تنها بر رهت

شوق مکتوب تو طفلان را کبوترباز کرد!

مطرب مجلس به زور نغمه آخر سرمه را

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۹

 

هر که در گلشن چو شبنم چشم عبرت باز کرد

بی توقف از جهان رنگ و بو پرواز کرد

داشت بیدردی به زندان تن آسانی مرا

زخم تیغ او در رحمت به رویم باز کرد

گر سبک سازی چو عیسی از علایق خویش را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۰

 

روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز کرد

زاهدان خشک را رندانه از سر باز کرد

تا رگ ابر بهار و رشته باران بجاست

چنگ عشرت را به قانون می توانی ساز کرد

گلعذاران از هوا گیرند چشم پاک را

[...]

صائب تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

دیدی آخر آنچه با من طالع ناساز کرد

یار را از من مرا از یار غافل باز کرد

میسرودم بر گلی یکچند همچون بلبلی

ناگهان برگ سفر آن گل ز گلشن باز کرد

سخت‌گیریهای هجرش بر فشار طایرم

[...]

مشتاق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode