گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴

 

کار دنیا نیست چندان کار و باری، گو مباش

اختیاری کو ندارد اختیاری، گو مباش

کار و بار روز بازار جهان هیچ است، هیچ

کار اگر این است، ما را هیچ کاری گو مباش

ما برون از شش جهت داریم عالی گلشنی

[...]

سلمان ساوجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸۶

 

جسم اگر ازیکدگر ریزد غباری گو مباش

روح اگر ازتن هواگیرد بخاری گو مباش

برنیاید صبح راگر دست مهر از آستین

بردل آفاق دست رعشه داری گو مباش

گر زجولان باز ماند آسمان طفل طبع

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode