×
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹
هر که را در سر هوای چون تو دلداری بود
جان فدا کردن درین ره کمترین کاری بود
گر رود سر در سر سودای وصلت باک نیست
زین زیانها اندرین بازار بسیاری بود
دیدن روی تو میخواهد دلم ای کاشکی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۵
اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود
شب زشکر خواب ما را خط بیزاری بود
سنگ راهی نیست چون تعجیل در راه طلب
ریگ دایم در سفر از نرم رفتاری بود
بی شعوران را نسازد بیخبر رطل گران
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۴۹ - علت بیتابی نوزاد
هیچ میدانی تو هر طفلی که آید در جهان
از چه توأم با عُوَیل و ضَجه و زاری بُوَد
گرچه خون میخورده اندر حبس تاریک رحم
وین زمانش نوبت شیر و شکر خواری بود
این از آن باشد که در لوح ازل بیند ز پیش
[...]