گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۴

 

یار ما را دل ز دست عاشقی صد پاره شد

باز عقل از خان و مان خویشتن آواره شد

این دل صد پاره کش پیوندها کردم به صبر

آن همه پیوندهایش بار دیگر پاره شد

پاره پاره گشت سر تا پا دل پر آتشم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۶

 

خرد دانست آن که جرم خویش را بیچاره شد

آدم از جنت برای گندمی آواره شد

صائب تبریزی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

آوخ ای یاران که طومار معارف پاره شد

جبرئیل ما اسیر جادوی پتیاره شد

مجدالاسلام ادب را آسمان در بند کرد

آتشینش طوق گردن آهنینش یاره شد

عقل مطلق زیر دست جهل نامحدود گشت

[...]

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode