گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۰۵

 

می دود اشک یتیمی بس که بر رخساره ام

سینه چون کشتی به دریامی زند گهواره ام

بس که درد او دل سخت مرا درهم فشرد

نقش می گیرد به خود چون موم سنگ خاره ام

سنگ طفلان چون فلاخن بال پرواز من است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۰۶

 

با کمال محرمی محرم ازان رخساره ام

درکنار گل چو بوی گل همان آواره ام

روی آتشناک خوبان آب حیوان من است

هست از آتش زندگی چون مرغ آتشخواره ام

آن سپهر عالم افروزم جهان درد را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۰۷

 

داشت از طفلی جنون جا در دل آواره ام

بود از سنگ ملامت مهره گهواره ام

همچو اوراق گلستان زاول نشو و نما

هم دبستان بود با طفلان دل صدپاره ام

پیشتر زان کز شفق رنگین شود جام هلال

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode