گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹

 

ای ز مقدارت هزاران فخر بی‌مقدار را

داد گلزار جمالت جان شیرین خار را

ای ملوکان جهان روح بر درگاه تو

در سجودافتادگان و منتظر مر بار را

عقل از عقلی رود هم روح روحی گم کند

[...]

مولانا
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

یارب انصافی بده آن شیخ دعوی دار را

تا به خواری ننگرد رندان دردی خوار را

شرع را آزار اهل دل تصور کرده است

زان گرفته پیشه خود شیوه آزار را

طبع بر گنج حقیقت قفل و شرع آمد کلید

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

چند بوسم دست و پا پیک دیار یار را

فرخ آن ساعت که یابم دولت دیدار را

یار اگر طعن فرامش کاریم زد باک نیست

زانکه با یادش فرامش کرده ام اغیار را

خواندمی طومار غم بی او ولی چون شد مرا

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

کیست کز عشاق پیغامی رساند یار را

وز فراموشان دهد یاد آن فرامش کار را

شد دلم آزرده زخم غم هجران کجاست

مرهم وصلی که از دل چیند آن آزار را

ز اشک خونین سرخرویی هاست پیش مردمم

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶ - تتبع مخدومی جامی

 

منکه دارم از مژه بر دیده چندین خار را

جمله در چشمم نروبم گر در خمار را

میفروش از لطف بنماید حریفان چاره چیست

بهر می وجه کم و مخموری بسیار را

چرخ پر انجم شود از مکر شیخ اندر سماع

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

گر به فانوس خیال آیی چو شمع اغیار را

در سماع آرد رخت صد صورت دیوار را

لاف خوبی گر زند گلزار پیش روی تو

برق حسنت آتش غیرت زند گلزار را

سینه‌ام چون غنچه بس کز داغ غم در تنگ بود

[...]

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

کاشکی رحمی بُدی آن فتنه‌گر عیّار را

تا نکردی پیشه خود این همه آزار را

کی در آرد بار دیگر حسن خوبان در نظر

هرکه روزی دیده باشد آنچنان رخسار را

کفر زلفش عروة الوثقای ایمان من است

[...]

اسیری لاهیجی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را

گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را

دیگر از بی طاقتی خواهم گریبان چاک زد

چند پوشم سینه ریش و دل افگار را؟

بر من آزرده رحمی کن، خدا را، ای طبیب

[...]

هلالی جغتایی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

گر به گوش خود ز مردم بشنوی گفتار را

از خوی خجلت بشویی نسخهٔ اشعار را

شعر خود را گر به از هر شعر دانی دور نیست

بهتر از آب بقا باشد عرق بیمار را

در بلندی همچو آن، دیگر نداری مصرعی

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴

 

تنگدستی راست سازد نفسِ کج‌رفتار را

پیچ و تاب از وسعتِ ره می‌فزاید مار را

یک جو از دل‌دردِ دیدن‌های رسمی برنداشت

پرسشِ ظاهر گرانتر می‌کند بیمار را

از سرِ خوانِ تهی سرپوش یک‌ جانب کند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵

 

کجروی بال و پرِ سِیرَست بد کردار را

راستی سنگِ رهِ رفتار باشد مار را

کاش بندِ حیرتی بر دست گلچین می‌گذاشت

آن که می‌بندد به روی من درِ گلزار را

هر سری دارد درین بازار سودای دگر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶

 

آه می‌باشد مسلسلِ خاطرِ افگار را

در درازی نیست کوتاهی شبِ بیمار را

عشق می‌آرد دلِ افسردهٔ ما را به شور

مطرب از طوفان سِزَد دریای لنگردار را

نیست ممکن عشق را در سینه پنهان داشتن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷

 

کم نسازد جامِ می زنگِ دلِ افگار را

داس صیقل ندرود این سبزهٔ زنگار را

در میان دارد دلِ تنگِ مرا سرگشتگی

بر سرِ این نقطه جولان است این پرگار را

دردسر خواهی کشیدن از هجومِ بلبلان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸

 

نیست غیر از آه، دلسوزی دلِ افگار را

شمعِ بالین از تبِ گرم است این بیمار را

گوهر از سُفتن بود ایمن در آغوشِ صدف

به ز خاموشی نباشد محرمی اسرار را

گل ز شبنم دیده‌ور گردد درین بستانسرا

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱

 

التفاتی نیست با ما نرگس دلدار را

هست پرهیز از نگاه گرم این بیمار را

واعظ قزوینی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

طرز دیگر بنگرم امسال یار پار را

بینم اندر جلوه هر دم در لباسی یار را

دیده ای یا رب عطا فرما که باشد حق شناس

تا شناسد هر لباسی پوشد آن عیار را

گه شود آدم که هر کس تا بدو نارد سجود

[...]

بلند اقبال
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲۹ - تضمین غزل گلزار علیه‌الرحمه

 

ای که هستی گل ریاض احمد مختار را

کن عطا برگی صغیر خسته افکار را

چند بیند بی‌گل رویت جفای خار را

ترسم ای گل هجر رویت هستی گلزار را

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode