گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

ای شکسته رونق بازار جان بازار تو

عالمی دلسوخته از خامی گفتار تو

توشه هر روزی مرا از گوشهٔ انده نهد

گوشهٔ شبپوش تو بر طرهٔ طرار تو

خوبی خوبان عالم گر بسنجی بی‌غلط

[...]

سنایی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۸۴ - ایضاً له

 

ای خداوندی که هر ساعت دل و دست ستم

بشکند از عدل تو چون شکّر از گفتار تو

آرزو ها را بمهر او بجنبد دل زجای

چون ز زیر لب بنالد خامۀ بیمار تو

گرچه خورشید از شعاعش مینهد پیوسته خار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۷

 

ای خراب اسرارم از اسرار تو اسرار تو

نقش‌هایی دیدم از گلزار تو گلزار تو

کشته عشق توام ور ز آنک تو منکر شوی

خط‌هایی دارم از اقرار تو اقرار تو

می‌گدازم می‌گدازم هر زمان همچون شکر

[...]

مولانا
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۴ - ترکیب بند در رثاء

 

کای گلستان حیا حیف از گل رخسار تو

بی‌محل رفتی دریغ از سرو خوش رفتار تو

چرخ گر بهر تو شمشیر اجل می‌کرد تیز

کاش اول کار ما می‌ساخت آنگه کار تو

مرگ ایام جوانی با تو مه‌پیکر نکرد

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۸

 

قسمت آیینه محرومی است از دیدار تو

عکس ممکن نیست دل بردارد از رخسار تو

آب را کز بی قراری نعل در آتش بود

خشک چون آیینه سازد حیرت گلزار تو

خنده گل چون شکست شیشه اش در دل خلد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۹

 

نیست ممکن برگرفتن دیده از دیدار تو

ختم شد گیرندگی بر مصحف رخسار تو

رحم کن بر تلخکامان پیش ازان کز زهرخط

سبزتر از پسته گردد لعل شکربار تو

هر که شد بی رو، بود آسوده از رو ساختن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۶۰

 

می خورد خون فراغت تشنه آزار تو

دست از دست مسیحا می کشد بیمار تو

نیم جانی داشتم نزدیک لب آورده ام

بر سر حرف است اگر شیرینی گفتار تو

بر سر اقبال با هم گفتگوها کرده اند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۶۱

 

می زند ناخن به دل خار سر دیوار تو

چون تماشایی نظر بردارد از گلزار تو؟

دل نگردد چون خراب از جلوه مستانه ات؟

نقش پا رطل گران می گردد از رفتار تو

هر که یک پهلو فتد، با او طرف گشتن خطاست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۶۲

 

جرم اندک را نبخشد رحمت بسیار تو

سنگ کم را نیست وزنی در سر بازار تو

ای خرام آب حیوان گرده رفتار تو

رقص فانوس فلک از شعله دیدار تو

از غبار خط سبزت چشم روشن می شود

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶

 

نصرت و فتح و ظفر بخت و سعادت یار تو

روز و شب اقبال و دولت هست خدمتگار تو

چشم ما روشن بود از پرتو دیدار تو

عید مردم دیدن مه عید ما رخسار تو

سیدای نسفی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰ - دیدار آفتاب

 

ای که اندر گلشن خوبی گلی نشکفته است

خرّم و سیراب الحق چون گل رخسار تو

نونهالی چون قدت نارسته در بستان دل

ای دل و جانم فدای قامت و رفتار تو

بوستان دلبری را سر بسر دیدم نبود

[...]

افسر کرمانی
 
 
sunny dark_mode