گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۲

 

نیست یک تن در جهان گویا، اگر گویا دل است

چشم بینا پرده خواب است اگر بینا دل است

هست از وحدت خزان و نوبهار او یکی

بوستان آفرینش را گل رعنا دل است

هیچ جا چون شعله جواله اش آرام نیست

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

نی همین نقش پی شوق جنون پیما دل است

شبنم خاری که می بینی در این صحرا دل است

جای حاصل آرزوی تشنه خرمن کرده ایم

قطره باران ابر ناامیدی ها دل است

با هجوم آرزو شوق سبکرو چون کند

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
sunny dark_mode