گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۲

 

دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد

جان گریبان پاره کرد و خویش را بر باد داد

ترسم از پرده برون افتم چو گل، کاین باد صبح

زان گلستانها که روزی با تو بودم یاد داد

جز خرابی نامد اندر جانم از بنیاد عشق

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶

 

شب فغانم گوشمال چرخ بی بنیاد داد

کهکشان را همچو کاه کهنه ای برباد داد

طغرای مشهدی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۵

 

می توان صد عمر داد ناله و فریاد داد

آه از این کم فرصتی این عمر بی بنیاد داد

عاشقان زار را با قوت بازو چه کار

داد از دست اداهای تو ای فرهاد داد

جسم خاکی حجاب صورت معنی شود

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode