بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
ای زابروی تو هر سو فتنه در محرابها
فتنه را از چشم جادوی تو در سر خوابها
عارضت آبست و لب آب دگر از تاب می
من چنین لب تشنه، وه چون بگذرم زین آبها
نگسلم زان جعد مشکین گرچه در چنگ بلا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸
زخم پنهانم اگر بیرون دهد خونابها
رنگ خون پیدا کند در صلب گوهر آبها
عالمی را همچو خود سرگشته دارد آسمان
چون برآید مشت خاشاکی ازین گردابها؟
بیقراران محبت زیر گردون چون کنند؟
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹
ای دل بیدار را از چشم مستت خوابها
دیده را از پرتو روی تو فتح البابها
گر چنین روی تو آرد روی دلها را به خود
رفتهرفته طاق نسیان میشود محرابها
هر سبکدستی نیارد نغمه از ما واکشید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹
ای به زلفت جوهر آیینهٔ دل تابها
چون مژه دل بستهٔ چشم سیاهت خوابها
اینقدر تعظیم نیرنگ خم ابروی کیست
حیرت است از قبله رو گرداندن محرابها
ساغر سرگشتگی را نیست بیم احتساب
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰
ای ز شوخیهای حسنت محو پیچ و تابها
حیرت اندر آینه چون موج در گردابها
بیخراش زخم عشق اسرار دل معلوم نیست
خواندن این لفظ موقوف است بر اعرابها
صاحب تسلیم را هرکس تواضع میکند
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
ای ز موج طلعتت نظاره در گردابها
حیرت آیینه باشد شوخی سیمابها!
احتیاجی نیست در کویش به شمع دل مرا
شمع را نوری نباشد در شب مهتابها
فرش مخمل میکند سامان غفلت دم به دم
[...]