گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

لب گشادی تا سخن گویی در سیراب ریخت

طره افشاندی که ریزد گرد مشک ناب ریخت

باد گلبو باده گلگون است یا از رشک تو

بوی گل بر باد رفت و رنگش اندر آب ریخت

گر مرا کشتی چه غم کی باشد امکان دیت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

خط تو در دامن گل سنبل سیراب ریخت

بر بیاض صفحه خورشید مشک ناب ریخت

یک ورق ز اوصاف حسنت خواند بلبل در چمن

دفتر گل را صبا بر هم زد و در آب ریخت

خالهایت در خم ابرو چو شبگون دانه هاست

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱ - تتبع مخدومی

 

تیره گشتم هر که آب اندر شراب ناب ریخت

چیست غیر تیره گی آن کو بآتش آب ریخت

وه که ممکن نیست دیگر چشم را دیدن به خواب

کز خیال لب نمک آن مه به جای خواب ریخت

یار شد مهمان من وز گریه شادی دو چشم

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۸

 

آن که رنگ خط به رخسارش ز مشک ناب ریخت

خار در پیراهن خورشید عالمتاب ریخت

چون شفق رنگین ز روی خاک می خیزد غبار

غمزه او بس که خون خلق را چون آب ریخت

می توان صد نامه انشا کرد از راه نگاه

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

عشق نیرنگ تغافل با دل بیتاب ریخت

همچو گرد سرمه از چشم غزالم خواب ریخت

از شکست خاطر ما عشق نقصانی نکرد

گرد این ویرانه گل در دامن سیلاب ریخت

دید تا دیوانه خود را ز موج آشفته موی

[...]

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

جوش اشکم از شفق بر آسمان خوناب ریخت

شیشهٔ رنگم شکست و بر زمین مهتاب ریخت

پرتوی از آتش خوی تر بر کهسار تافت

از دل خارا شرر چون قطره های آب ریخت

دور از آن خاک سر کوبسکه می پیچم به خویش

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode