گنجور

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

در طواف شمع می‌گفت این سخن پروانه‌ای

سوختم زین آشنایان ای خوشا بیگانه‌ای

بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع

هریکی سوزد به نوعی در غم جانانه‌ای

گر اسیرخط و خالی شد دلم‌، عیبم مکن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۵ - هشت شاعر در عرب و عجم

 

هشت تن در هشت معنی شهره‌اند اندر ادب

چار شاعر در عجم پس چار شاعر در عرب

درگه رامش «‌ظهیر» و «‌نابغه‌» هنگام خوف

گاه کین «‌اعشی قیس‌» و «‌عنتره‌» گاه غضب

ور ز اشعار عجم خواهی و استادان خاص

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۲۱ - در وصف جواهر لعل نهرو نخست‌وزیر فقید هند

 

ازجواهر،‌لعل‌خوش‌تر زان که‌ همرنگ‌ دل‌ است

زان دل من بر جواهر لعل نهرو مایل است

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - طاق نصرت

 

این که بینی در مقابل‌،‌ نیست آن قوس قزح

بهر ما دست‌ طبیعت‌ طاق‌ نصرت‌ بسته‌ است‌

گر رعیت‌ بسته‌ بود آن‌ طاق‌ را لطفی نداشت

خُرّمم کان‌ طاق‌ را دست‌ طبیعت‌ بسته است

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۳۵ - شعرو نظم

 

شعر دانی چیست‌؟ مرواریدی از دریای عقل

شاعر، آن‌ افسون‌گری کاین ‌طرفه‌ مروارید سُفت

صنعت‌ و سجع‌ و قوافی‌ هست‌ نظم‌ و نیست شعر

ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت

شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۴۲ - ونیز

 

شد سیه‌پوش از غم مرگ صبا بدرالملوک

زین مصیبت ملت اسلام قرمزپوش باد

کرد با نیکان ستیزه‌ تا که شد همدوش مرگ

هرکه با نیکان ستیزد با اجل همدوش باد

عیب پاکان کرد تا خاموش گشت او را زبان

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۵۳ - تاریخ وفات «‌مستغنی‌» دانشمند افغان

 

آه کامسال آسمان در خطهٔ افغان زمین

بر رخ روشندلان باب فغان مفتوح کرد

پادشاهی دادگستر را به تیر ظالمی

کشت و قلب عالمی را زین عزا مجروح کرد

در عزای شاه غازی بود دل‌ها داغدار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۶۳ - تاریخ بنای دبیرستان پهلوی در شهر بابل

 

در زمان پهلوی شاهنشه ایران‌، کزو

کشور ایران ز قید هرج و مرج آزاد شد

هرکسی آشفته بود از شفقتش آسوده گشت

هرکجا ویرانه بود از همتش آباد شد

هر دل افسرده از او شعلهٔ شادی کشید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۶۴ - از یک مضمون عربی

 

چون همه درکینه با من چرخ نیلی‌رنگ شد

سنگ گشتم‌شیشه گرشد،‌شیشه گشتم سنگ شد

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۸۴ - سنبل‌های هلندی

 

سنبل صد برگ رنگارنگ پنداری مگر

چار چیز از چار حیوان گشته در یکجا پدید

غبغب رنگین کبوتر، گردن طاوس نر

روی بوقلمون مست و دُمّ روباه سپید

در حقیقت یک گلستان گل خرید از گلفروش

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۸۶ - در ذم یکی ز عمال آستان قدس رضوی که بهار را در مشهد تکفیرکرده بود

 

ای جناب میرزا .. از بهر چه

حکم بر کفر من دلریش محزون داده‌اید؟

اشتباهات عجیب و انتسابات خنک

همچو آروغ از درون سینه بیرون داده‌اید

چون منی در آستانه باعث ضعف شماست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۹۷ - شوخ فارسی

 

مژه از سر نیزهٔ فوج بهادر تیزتر

ابرو از شمشیر سردار سپه خونریزتر

فارسی شوخی‌ است‌ یارم کز غم لعل لبش

هست چشمم از خلیج فارس گوهربیزتر

معتدل‌تر قامتش از طبع موزون بهار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - در هجو پنیر و زیتون

 

حاجی قیطونی از زیتون بی‌ معنای تو

معده‌ام فاسد شده همرنگ زیتون ریده‌ام

از پنیر شورت ای حاجی مزاحم گشته یبس

دور از ریش ‌سفیدت‌ همچو قیطون‌ ریده‌ام

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۷ - زرین جوشنم

 

این شنیدم بینشا در بزم رندان گفته‌ای

یافته ره سستیئی در نظم و نثر متقنم

در سیاست‌ هرچه گفتی‌ دارمت‌ معذور از آنک

بوده‌ای مزدور و بر مزدور نرم است آهنم

این زمان بر نظم و نثرم چرب‌دستی می کنی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰ - آش کشک

 

چندکار سخت و مشکل را برایت بشمرم

بشمر ار مشکل‌تر از این پنج داری‌، ای حکیم

اولا از شهر تهران تا لب بحر خزر

کندن از توچال شمران شاهراهی مستقیم

ثانیا ازکوه شمران بی‌وجود تکیه‌گاه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » خویش را احیا کنید

 

ای سفیهان بهرِ خود هم اندکی غوغا کنید

حال خود را دیده‌، واغوثا و واویلا کنید

کیسه‌های خالی خود را دهید آخر تکان

پس تکانی خورده دزدِ خویش را پیدا کنید

تا به کی با این لباسِ ژنده می‌ریزید اشک

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » در رثاء جمیل صدقی‌الذهاوی

 

دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست

نی خطا گفتم که شرق از نیل تا سیحون گریست

اشک‌ربزان شد عراق از ماتم فرزند خویش

همچو یونان کز غم هجران افلاطون گریست

زبن بلای عام یعنی مرگ سلطان سخن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » کار ایران با خداست

 

با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست

کار ایران با خداست

مذهب شاهنشه ایران ز مذهب‌ها جداست

کار ایران با خداست

شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » شام ایران روز باد

 

عیدنوروزاست هر روزی به ما نوروز باد

شام ایران روز باد

پنجمین سال حیات ما به ما فیروز باد

روز ما بهروز باد

برق‌تیغ ماجهان پرداز و دشمن‌سوز باد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

پاسبانا تا به چند این مستی و خواب گران

پاسبان‌را نیست‌ خواب،‌از خواب‌ سر بردار، هان‌!

گلهٔ خود را نگر بی‌پاسبان و بی‌شبان

یک‌طرف گرگ دمان و یک‌طرف شیر ژیان

آن ز چنگ این رباید طعمه‌، این از چنگ آن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode