گنجور

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

چینیان در چین گر از زلف تو چینی داشتند

بر جبین در چین ز بوی مشک چینی داشتند

از مگس شکر فروشانرا محالست ایمنی

زانکه صاحب خرمنان هم خوشه‌چینی داشتند

خواری احباب خود بنگر که در روز فراق

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

من نمی‌گویم چرا با دوستانت کین بود

خود بگوی ای نازنین شرط محبت این بود

حال دل‌های شهیدان غمت از لاله پرس

کوس راپایش ز داغ دوستی رنگین بود

تیر تو نگذاشت دیگر آرزویی در دلم

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

تنک بر جان در گلو راه نفس کی می‌شود

ای خدا این مرغ بیرون از قفس کی می‌شود

هر که چون عنقار جوی بی‌نشانی آب خورد

همنشین و همدم اهل هوس کی می‌شود

آفتاب آسا کسی کاندر سپهرش منزلست

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

از قفس راندی و گفتی روز که آزادی دگر

تا مرا سازی اسیر دام صیادی دگر

بهر من آسودگی در بند بهتر حاصل است

تا نیفتد دیده‌ام بر سرو آزادی دگر

با همه سرعت مگر چون من به زلفت شد اسیر

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

هر چه خواهی بر من ای دنیا ز تلخی تنگ گیر

هی به قصد شیشه دلهای نازک سنگ گیر

تا توانی یا لئیمان گرم کن طرح و فاق

تا توانی یکدلی را بر ضعیفان تنگ گیر

من نه از مهرت شوم خوشدل نه از قهرت ملول

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

ترک دین و دل نمودم ترک جان هم می‌کنم

غیر عشقت هر چه باشد ترک آن هم می‌کنم

گر تو صیاد منی آزردگی در دام نیست

در قفس سیر و صفای گلستان هم می‌کنم

همچنان کز دل زدودم ز نک مهر غیر را

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

شد از آن روزی که صحرای جنون ماوای من

کرد شهوت همچو قیس عامری سودای من

آنکه در ملک جنون سر داد مجنون را چو من

محو و حیرانست پیش طلعت لیلای من

بارها راند از در خویشم ولیکن عاقبت

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۹ - در مصیبت عاشورا

 

ماند چون نعش حسین تشنه‌لب در آفتاب

می‌ندانم از چه زبور بست دیگر آفتاب؟

ز خم تیره و نیزه و شمشیر عدوان بس نبود؟

از چه می‌تابید بر آن جسم بی‌سر آفتاب؟

بود گر در دامن زهرا سر آن تشنه‌لب

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۱۷ - در مصائب عاشورا

 

می‌زند امروز بر سر بوتراب از یک طرف

گرید از غم حضرت ختمی‌مآب از یک طرف

چار ارکان در تنزلزل شش جهت در اضطراب

نه فلک افتاده اندر انقلاب از یک طرف

پاره پاره بر زمین جسم عزیز فاطمه

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۲۹ - زبان حال حضرت زینب(ع)

 

ای سردور از بدن روزی تو سامان داشتی

جا به دوش مصطفی با لعل خندان داشتی

خضر را رهبر تو بودی جانب عین الحیات

خود چرا در وقت مردن کام عطشان داشتی

هرگز از یادم نخواهد رفت کاندر کربلا

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۲ - مصیبت ملمع

 

روز عاشورا چو حزب «سابقون السابقون»

شد مهیای ثواب «نعم اجرا العاملون»

بانک «خیل الله قومموا اوراکبوا» از بطن عرش

گوشزد گردید ثاراللهیان را «فاسمعون»

در منای «لایضیع الله اجرالمحسنین»

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۳۷ - مصائب ام‌الائمه

 

در جهان هرگز ز بعد رحلت پیغمبری

کس نزد در خانه پیغمبر خود آذری

چون امیرالمومنین در عین قدرت تاکنون

سر به تسلیم و رضا ناورده هرگز سروری

آنقدر شیر خدا گردن به حکم حق نهاد

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴۰ - همچنین مرثبه

 

آب و نان جانند اما این کجا و آن کجا

هر دو یکسانند اما این کجا و آن کجا

قلب امکان احمد ختمی مآب و بو برای اوب

هر دو انسانند اما این کجا و آن کجا

نزد اهل صورت و معنی شه دین بایزید

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۵۵ - و برای او همچنین

 

هیچکس ایمن ز کید دهر دون‌پرور نشد

هیچ سر در دار دنیا صاحب افسر نشد

خلق می‌گفتند بهتر می‌شود کاندر جهان

وین عجیب کز راستی بدتر شد و بهتر نشد

ساغر عیش جهان سرشار اما هیچوقت

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۳ - فی المرثیه

 

گر حسین تشنه در راه خدا فانی نبود

کشتی عمرش ز تیغ شمر طوفانی نبود

بهر تسلیم و رضا در کربلا مظلوم شد

ورنه مظلوم غریب آن سان که میدانی نبود

روز عاشورا مگر دست یداللهی نداشت

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۷ - فی المرثیه

 

یا رسول الله حسینت بر زمین افتاده است

بر زمین کربلا از صدر زین افتاده است

مانده در عالم شه دین بی‌مدد کار و غریب

کار او با ناله هل من معین افتاده است

احتیاج حنجر خشک حسین تشنه‌لب

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۱ - زبان حال زینب خاتون(ع)

 

ای برادر چیست حالت در تب و بی‌تابی هنوز

کرده سیرابت کسی یا تشنه آبی هنوز

از هجوم ابتلا ای نوح طوفان بلا

غوطه ور چون ماهی به سمل بگردابی هنوز

در میان قتلگه بنهادی سر بر سجود

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۴ - استغاثه امام(ع) در روز عاشورا

 

کرد اندر کربلا چون ناله هل من معین

نور چشم مصطفی در روز عاشورا بلند

از برای نصرت او پیشتر از کائنات

گشت لبیک از خدای واحد یکتا بلند

خلق موجودات را از اولین و آخرین

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۵ - همچنین در مصیبت

 

هر که را درد غریبی در جهان مضطر کند

یاد باید از عزای سبط پیغمبر کند

آنکه اندر ماتمش در باغ جنت روز و شب

اشک حسرت مصطفی از چشم گریان تر کند

آنکه تا روز جزا اندر نجف شیر خدا

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۶ - در مدح قاسم بن الحسن(ع)

 

باز شد اسپهبد فرو رد را پا در رکیب

برد افسر از سردی نهیب با یک نهیب

هد هد باد بهاری بانشاط و فرو زیب

بر سلیمان حسین آمد عبیر افشان ز جیب

شاهد گل بود متواری دو روزی از حجیب

[...]

صامت بروجردی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode