گنجور

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۲ - در مدح امیر اسفهسالار فخرالدین اینانج بلکا خاصبک

 

ای سپاهت را ظفر لشکرکش و نصرت یزک

نه یقین بر طول و عرض لشکرت واقف نه شک

بسته گرد موکبت صد پرده بر روی سماک

کرده نعل مرکبت صد رخنه در پشت سمک

هرکجا حزم تو ساکن موج فوجی از ملوک

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح صاحب جلال‌الدین احمدبن مخلص

 

ای به استحقاق شاه شرق را قایم مقام

وز قدیم‌الدهر شاهان پیشوای خاص و عام

قدر تو کیوان و او را مشتری در کوکبه

رای تو خورشید و او را آسمان در اهتمام

فتنه‌ها از بخت بیدار تو در زندان خواب

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷ - مدح یکی از اقوام پادشاه کند

 

ای به نیک اختر شده هم سلف سلطان جهان

از وفاق تست اکنون خلق عالم شادمان

حور و غلمان بر مبارک عقد تو گاه نثار

تحفها برده ز شادی یکدگر را در جنان

عقد تو گشتست عقد مملکت را واسطه

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۷ - در مدح ملک عضدالدین طغرل تکین

 

ای جهان را ایمنی از دولت طغرلتکین

جاودان منصور بادا رایت طغرل تکین

نعمت انصاف عالم را ز عدل عام اوست

کیست آنکو نیست اندر نعمت طغرل تکین

تو و ظلمت از حضور و غیبت خورشید دان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳ - از دوستی قدری ارزن برای فاخته خواسته

 

ای همای همتت سر بر سپهر افراخته

کس چو سیمرغت نظیری در جهان نشناخته

دور بین چون کرکس و خصم افکنی همچون عقاب

باز هنگام هنر گردن چو باز افراخته

طوطیان نظم کلام و بلبلان زیر نوا

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح سلطان سنجر

 

ای نهال مملکت از عدل تو بر یافته

وی همای سلطنت از عدل تو پر یافته

در جهانداریت گردون فتنه در سر داشته

وز ملکشاهیت عالم رونق از سر یافته

از مثال تو جهان در نقش الله المعین

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶ - مدح سلطان سعید سنجربن ملکشاه

 

ای ز یزدان تا ابد ملک سلیمان یافته

هرچه جسته جز نظیر از فضل یزدان یافته

ای ز رشک رونق بزمت سلیمان را خدای

از تضرع کردن هب‌لی پشیمان یافته

منبر از یادت جناب خطبه عالی داشته

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸ - در مذمت شعر و شاعری و فضیلت علم و حکمت

 

ای برادر بشنوی رمزی ز شعر و شاعری

تا ز ما مشتی گداکس را به مردم نشمری

دان که از کناس ناکس در ممالک چاره نیست

حاش لله تا نداری این سخن را سرسری

زانکه گر حاجت فتد تا فضله‌ای را کم کنی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۹ - در مدح دستور جلال‌الدین عمر

 

ای چو عقل اول از آلایش نقصان بری

چون سپهرت بر جهان از بدو فطرت برتری

مسند تست آن کزو عالی نسب شد کبریا

پایهٔ تست آن کزو ثابت قدم شد مهتری

سایه و خورشید نتوانند پیمودن تمام

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۰ - در مدح صدر معظم فخرالدین محمدبن ابراهیم سری

 

حکم یزدان اقتضا آن کرده بودست از سری

کز جهان بر دو محمد ختم گردد مهتری

این به انواع هنر معروف در فرزانگی

وان به اجناس شرف مشهور در پیغامبری

حکم آن در شرع و دین از آفت طغیان مصون

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱ - در صفت بزم و مدح ملک اعظم عماد الدین فیروزشاه و دستور بزرگ

 

حبذا بزمی کزو هردم دگرگون زیوری

آسمان بر عالمی بندد زمین بر کشوری

کشوری و عالمی را هم زمین هم آسمان

از چنین بزمی تواند داد هردم زیوری

مجلس کو دعوی فردوس را باطل کند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - سوگندنامه‌ای که انوری در نفی هجو قبة اسلام بلخ گفته و اکابر بلخ را مدح کرده

 

ای مسلمانان فغان از دور چرخ چنبری

وز نفاق تیر و قصد ماه و سیر مشتری

کار آب نافع اندر مشرب من آتشیست

شغل خاک ساکن اندر سکنهٔ من صرصری

آسمان در کشتی عمرم کند دایم دو کار

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۸

 

ای خداوندی که مقصود بنی‌آدم تویی

کارساز دولت و فرمان‌ده عالم تویی

آفرینش خاتمی آمد در انگشت قضا

گر جهان داند وگرنه نقش این خاتم تویی

ماتم سنجر اگر قتل ملکشه تازه کرد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - صاحب را به داشتن دو فرزند به نام محمود و مسعود تهنیت گوید

 

چون بهاء الدین اعز را شاخ عزت بارور شد

شکر آن نعمت به واجب کرد اله‌العالمین را

کردگارش در خور وی این دو گوهر داد و هرگز

مثل آن حاصل نیاید بحر ملک و کان دین را

آن چنان محمود سیرت مهتر مسعود طالع

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶ - در شکایت زمان و حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

گرچه در دور تو ای دریادل کان دستگاه

مدتی گرگان شبان بودند و دزدان محتسب

واندرین دوران که انصاف تو روی اندر کشید

فتنها شد ذوشجون و قصدها شد منشعب

سایه مفکن بر حدیث انقلابی کاوفتاد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰ - در تعریف کتاب مقامات قاضی حمیدالدین

 

هر سخن کان نیست قرآن با حدیث مصطفی

از مقامات حمیدالدین شد اکنون ترهات

اشک اعمی دان مقامات حریری و بدیع

پیش آن دریای مالامال از آب حیات

شاد باش ای عنصر محمودیان را روح تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵ - در شکایت دنیا

 

ربع مسکون آدمی را بود، دیو و دد گرفت

کس نمی‌داند که در آفاق انسانی کجاست

دورُ دورِ خّشکسال دّین و قحطِ دّانشست

چند گویی فتح بابی کو و بارانی کجاست

من ترا بنمایم اندر حال صد بوجهل جهل

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - فی‌الحکمة

 

آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی

گفت کین والی شهر ما گدایی بی‌حیاست

گفت چون باشد گدا آن کز کلاهش تکمه‌ای

صد چو ما را روزها بل سال‌ها برگ و نواست

گفتش ای مسکین غلط اینک از اینجا کرده‌ای

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱ - در مدح مجدالدین ابوطالب نعمه

 

آنکه بر سلطان گردون نور رایش غالبست

پادشاه آل یاسین مجد دین بوطالبست

آسمان همت خداوندی که همچون آسمان

همتش بر طول و عرض آفرینش غالبست

آنکه او تا در سرای آفرینش آمدست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطان اعظم سنجر

 

دوش خوابی دیده‌ام گو نیک دیدی نیک باد

خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست

خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی

سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست

ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی

[...]

انوری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode