گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مدح شاه ابونصر جستان و پسرش ابوالمعالی شمس الدین

 

باد فروردین بگیتی در کند هر شب سفر

اوفتاده است از سفر کردنش بر گیتی ظفر

بوستان شد چون بهار چینیان از رنگ و بو

کوه چون یاقوت و چون پیروزه سرو غاتفر

بلبل اندر گلستان هر ساعتی دارد نفیر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - در مدح ابومنصور

 

تا سپاه گل هزیمت شد ز خیل ماه تیر

از ترنج افروخت بستان چون سپهر از ماه تیر

با منقط سیب گوئی نار کفته کرده جنگ

این بخست آنرا بتیغ و آن بخست اینرابتیر

کان بتن بر کفته دارد زخمها از تیغ مهر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - در مدح شاه ابومنصور

 

چون رخ معشوق خندان شد بصحرا لاله زار

ابر نیسانی همی گرید ز عشق لاله زار

از نسیم باد خارستان همه شد گلستان

وز سرشگ ابر شورستان همه شد لاله زار

باغ شد خرخیز بوی و راغ شد فر خار نقش

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - در تهنیت عروسی گودرز و منوچهر دو فرزند ابوالحسن علی لشگری که از سلاطین شدادیان گنجه بوده است

 

چون عروسی جلوه گر شد باغ و ابرش جلوه گر

بر نگارش هر زمان رنگی بیفزاید دگر

از بنفشه مر ز او چون شانده بر زنگار نیل

از شکوفه شاخ او چون هشته بر مینا گهر

بوستان پر حور گشت و گلستان پرنور گشت

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - در مدح ابونصر مملان

 

چون کمانم چفته دارد عشق بالائی چو تیر

مهر رخساری ز مهرم سوخته دارد چو تیر

لاله از رنگ رخ او بشکفد در ماه دی

باده از باد دل من بفسرد در ماه تیر

گونه گیرد برگ گل از روی او وقت بهار

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

شد ز فر ماه فروردین جهان فردوس وار

باغها دیبا سلب شد شاخها مرجان نگار

صد هزاران فرش رنگینست در هر بوستان

صد هزاران شمع رخشانست در کوهسار

از بهاری باد گیتی گشت چون خلد برین

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

عشق دارد هر کسی را مستمند و خوار و زار

خوار باد آنکس که دارد عشق و کار عشق خوار

چون گرفتار آمد اندر عشق هاروت از فلک

در چه بابل شد آوخته بتار موی یار

عشق شیران را براندازد بکوه از نیستان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - در مدح ابونصر مملان

 

گرد کافور است گوئی بیخته بر کوهسار

تیغ پولاد است گوئی ریخته بر جویبار

تا زمین کافور گون گشت و هوا کافور بار

راست همچون طبع کافور است طبع روزگار

ابر گسترده است قاقم بر درخت اینک ببین

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - در مدح ابوالیسر سپهسالار اران

 

گلستان شد چون بهار از فر ابر نوبهار

بوستان آراسته چون لعبتان اندر بهار

آن یکی را کرده از دیبای رومی روی بند

وین یکی را بسته از لؤلؤی لالا کوشوار

فرش دیناری نوشت از گلستان باد صبا

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

هم مساعد یار دارم هم مساعد روزگار

بخت با من سازگار و یار با من سازگار

لیکن از گفتار بدگویان من دور است دوست

لیکن از کردار بدخواهان ز من فرداست یار

دردمندم روز و شب او نیز چون من دردمند

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - قصیده

 

خسروا بیم است کز گیتی برآید رستخیز

تا تو برخیزی بشادی تندرست و شاد خیز

پا بنالیدی تو لختی دوستداران ترا

دیده ها گشتست باران ریز و دلها ریز ریز

رنج و بیماری کشیدی هفته ای آن رفت و ماند

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - در مدح امیر ابونصر مملان

 

صبر من کوتاه گشت از عشق آنزلف دراز

کو گهی با گل بسیر است و گهی با مل براز

تا ندیدم زلف او کژدم ندیدم گل سپر

تا ندیدم چشم او نرکس ندیدم مهره باز

آن همی آزار دم دل کش خریدارم بجان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - در مدح ابونصر مملان

 

تا خزان آورد روی خویش سوی باغ و راغ

ابر یک ساعت نجست از تعبیه کردن فراغ

از لب دریا برآمد بامدادان خیل ابر

و آسمان از وی شود پر خیل گردو دود و داغ

سرخ شد در کوه از پس لاله چید منقار کبک

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

ای رخ رخشانت چون آئینه نادیده زنگ

زنگ بزدا از دل عاشق ببکمازی چو زنگ

آنکه رومی آرزو کرده عطایش چون عرب

آنکه ترکی آرزو کرده بساطش همچو زنگ

مادرش بوده است همچون زنگی زنگارگون

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۴ - در مدح شمس الدین و ابوالمعالی

 

با درنگ از درد دل در بوستان دی داد رنگ

زرد و پرچین شد چو روی دردمندان با درنگ

آن چمن کز لاله و گل بود چون رنگین تذرو

شد ز برگ زرد و خاک تیره چون پشت پلنگ

آسمان چون تو زی و خز باشدی از خیل ابر

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۶ - در مدح میر ابوالهیجا منوچهر

 

گشت کوه و باغ در زیر گل بیجاده رنگ

ساق و سم از گل چریدن کرد چون بیجاده رنگ

ارغوان آمد بجای شنبلید زرد گون

لاله های باده رنگ آمد بجای باد رنگ

خوش بود خوردن کنون با دوستان در بوستان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح ابوالمعمر

 

ابر درافشان بگردون بر همی بندد کلل

باد مشک افشان درختان را همی بندد حلل

ساخته چون لحن مطرب فاخته دستان بسرو

خاسته چون بانگ عاشق ناله کبک از قلل

در چمن چون ساقیان گلبن همی دارد قدح

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

تا شمر چون درع داودی شد از باد شمال

گشت چون تخت سلیمان گلبن از حسن و جمال

در ببارد از هوا هر ساعتی ابر بهار

مشگ پالد بر زمین هر ساعتی باد شمال

کرد چون عمان زمین را اشگ ابر قطره بار

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

تا عدیل دوست گشتم با طرب گشتم عدیل

بر جهان و جان بدیل آرم بدو نازم بدیل

گرچه باشم دور از او عشقش بمن باشد رفیق

گرچه باشم فرد از او مهرش بمن باشد عدیل

مهر آن مه بر دل من چون نشان آبله است

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳ - در مدح ابوالخلیل

 

تا شد از گل بوستان سیمگون بیجاده فام

بوی و رنگ از گل ستاند و باده و بیجاده وام

از شکوفه باد در بستان شده لؤلؤ فشان

وز شقایق سنگ در صحرا شده بیجاده فام

حور عین از خلد اگر عمدا ببستان بگذرد

[...]

قطران تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode