گنجور

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۴ - و برای او فی النصیحه

 

گوهر مقصود از دریا بجو نز پارگین

اغنیا را بین چو قارون غرق در زیر زمین

چوب از تقوی و انبان از توکل برگزین

نی به مانند گدایان بر در درها نشین

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۸ - موعظه

 

ما که می‌بینید اکنون خفته در زیر زمین

چشم حسرت باز داریم و در اندوهگین

سالها بودیم ساکن اندرین دیر غرور

همنشین بخت و روی تخت با عشرت قرین

کودن حرص و هوا آورده قایم زیر ران

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۸ - در شکایت زمانه و استغاثه به امام عصر(عج)

 

حامی حکم خدا و حافظ شرع مبین

شهریار ملک امکان خسرو اقلیم دین

واقف اسرار پنهان کاشف شک و یقین

در نخستین کرد نورش جلوه اندر ماء وطین

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۸ - در شکایت زمانه و استغاثه به امام عصر(عج)

 

سوی میدان شد شتابان زینب زار و حزین

دید با شمشیر بران از جفا شمر لعین

کرده جا بر سینه بی‌کینه سلطان دین

به افغان شد نزد ابن سعد کای کافر ببین

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۴ - و برای او فی النصیحه

 

ای خوش آن دم (صامتا) کز لطف اخلاق مبین

بشنویم آواز «طبتم فادخلوها خالدین»

صامت بروجردی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مسمطات » شمارهٔ ۳

 

آفرین بر خامه ی صورت کش جان آفرین

کاین چنین زیبا نگاری آفرید از ماء و طین

بلبل خوش نغمه ی گلزار شرع یا و سین

قامتش در جویبار دیده سرو راستین

وفایی مهابادی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

ای دریغا کهربا با امزیک و فیروزه نگین

آن بصافی بی نظیر و این بخوبی بی قرین

آن یکی افتاد از کالسکه اندر آستان

وین به بزم نصرة الدوله برفت از آستین

آن یکی انگشتری را حضرت والای راد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۳

 

ای درخت سبز اگر روزی بدست باغبان

اره بیداد بینی سوی دست اره بین

گرنه دستش از تو بودی کی بر آوردی بعمد

از برای قطع پایت دست جور از آستین

ادیب الممالک
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲۲ - یا مسلمان را مده فرمان که جان بر کف بنه

 

یا مسلمان را مده فرمان که جان بر کف بنه

یا درین فرسوده پیکر تازه جانی آفرین

یا چنان کن یا چنین

یا برهمن را بفرما نو خداوندی تراش

یا خود اندر سینهٔ زناریان خلوت گزین

[...]

اقبال لاهوری
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مراثی سید الساجدین علیه السلام » شمارهٔ ۱ - فی رثاء سید الساجدین علیه السلام

 

دل بود بیمار آن بیمار عشق مه جبین

تن بود رنجور آن رنجور یار نازنین

آهوی طبعم به نخجیر غمش تا شد اسیر

چون به زنجیر ستم سر رشتۀ دنیا و دین

شد به بند بندگان، سر حلقۀ آزادگان

[...]

غروی اصفهانی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۴ - خدعهٔ حسود

 

حاسدم دست خدیعت برکشید از آستین

مر مرا افکند از چشم وزیر راستین

حاسدم بَر بود یکجا آنچه هشتم در شهور

دشمنم بدرود در دم آنچه کشتم در سنین

چار ساله خدمتم بار فسوس آورد بار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۶ - آفرین فردوسی

 

آنچه کورش کرد و دارا و آنچه زردشت مهین

زنده گشت از همت فردوسی سحرآفرین

تازه گشت از طبع حکمتزای فردوسی به دهر

آنچه کردند آن بزرگان در جهان از داد و دین

باستانی نامه کافشاندندش اندر خاک وگل

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » شام ایران روز باد

 

یاد بادا آن مه خرداد و آن جان باختن

در ره ناموس و دین

وان به سوی قبهٔ الاسلام توپ انداختن

بر عناد مسلمین

قومی از بی‌دانشی کار وطن را ساختن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

شد دگر ره سوی گرجستان خدیو پاک‌دین

سخت ویرانی پدید آورد در آن سرزمین

پس به شکی رفت و بنهاد اندر آنان تیغ کین

ای عجب خشنودی یزدان همی دید اندرین

زان میان شد با خراسان فتنه و غوغا قرین

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

کرد از آن پس بهر دفع دشمنان جیشی گزین

سخت رزمی کرد با عثمانیان در خانقین

والی بغداد روگردان شد از میدان کین

هم سوی بغداد شد وز بیم شد بارونشین

نادر از پی رفت و خنگ باره گیری کرد زین

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران

 

رفت ایرج تاکه دلجوئی کند زان دو لعین

میهمان کردند و اندر خانه کشتندش به کین

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۴ - مسمط وطنی

 

ای خوش آن روزی که ایران بود چون خُلدِ بَرین

وسعتِ این خاکِ پاک از روم بودی تا به چین

بوده از حیثِ نکویی جنّتِ روی زمین

شهریاران را بر این خاک از شرف بودی جبین

فرخی یزدی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در مدح ساقی سلسبیل مرشد جبرئیل علی (ع)

 

دست یزدان دستیار مصطفی بازوی دین

نیست جز مشکل گشا دست امیرالمؤمنین

آفتاب صبح اول آنکه چون از کعبه تافت

ساخت عالم را منور تا بروز واپسین

مرتضی شاه ولایت آنکه از شاگردیش

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۵ - در تهنیت عید مولود - در ماه رجب ۱۳۳۹ هجری‌قمری

 

سیل خون کردی روان رفتی چو در میدان کین

مشرکین را ریختی هی سر ز تن هی تن ز زین

آفرین بر دست و تیغش آمد از جان آفرین

چرخ چون آگاه گشت از زور و بازوئی چنین

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
sunny dark_mode