گنجور

سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح عمادالدین سیف‌الحق ابوالمفاخر محمدبن منصور

 

چون گرفت اندر نظر تیغ یمانی در یمین

بر نهد مر خصم را داغ غلامی بر جبین

گه ز صدقش چون هوا عزلی دگر بیند گمان

گه ز حذقش چون خرد ملکی دگر گیرد یقین

تا امام اندر خراسان بلمفاخر شد کنون

[...]

سنایی
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

قاهر اصحاب بدعت ، ناصر اعلام دین

صدر دولت را مغیت و اهل ملت را معین

خسرو و غازی ، علاء دولت ،آن شاهی که هست

بر سریر مملکت صاحب قران راستین

آن خداوندی ، که در هیجا جهاندرخش کین

[...]

وطواط
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۶ - فی اقتراح الذهب

 

ای فلک قدری که در انگشت قدر و همتت

از شرف مهر فلک زیبد همی مهر نگین

هست یسر خادمان از خاتم تو در یسار

هست یمن چاکران از خامهٔ تو در یمین

مادحت را تا بدان رخ برفروزاند چو شمع

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۹ - در مدح سلطان ملکشاه ثانی

 

شادباش ای خسرو عادل عماد دین و داد

دیر زی ای ناصر جاه امیرالموئمنین

ای ملکشاه معظم ای خداوند جهان

ای تو دارای زمان و ای هم تو دارای زمین

خسروانت زیر فرمان پهلوانان زیر حکم

[...]

انوری
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الفحص عن امر دمنة » بخش ۶ - حکایت زن بازرگان کشمیری

 

خود ز رنگ زلف و نور روی او برساختند

کفر خالی از گمان و دین جمالی زیقین

نصرالله منشی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰

 

لعبت لاغر میانی دلبر فربه سرین

قامتت را سرو جفت و صورتت را مه قرین

سرو بالایی و مه سیما و جز من کس ندید

ماه را لاغر میان و سرو را فربه سرین

سرو کی دارد زبان و اندر زبان شیرین سخن

[...]

ادیب صابر
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح فخرالملک

 

ای ز ایوان رفیعت آسمان گشته زمین

ملک و دین را حلقهٔ درگاه تو حبل المتین

حشمت گیتی پناه تست دولت را مکان

بارگاه آسمان سقف تو رفعت را مکین

خاتم ملک جهان را باشد از بهر شرف

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۳

 

دوش خوابی دیده ام پیرایه تعبیر آن

صحنه ذات سپهر دولت و خورشید دین

بر زمینی دیدمی خود را ز رفعت چون سپهر

با جوانی از مشاهیر افاضل همنشین

در زمان پیدا شدی پیری که بر من تافتی

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » ترجیعات » در مدح امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

قبله ی دنیا و دین موعود رب العالمین

مفخر ختم رسل برهان امیرالمؤمنین

قاضی احکام عصمت، مفتی علم ورع

شحنه ی شهر شریعت، پادشاه ملک و دین

آنکه چون بر منبر دعوت نهادی پای امر

[...]

امامی هروی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۷

 

هر خوشی که فوت شد از تو مباش اندوهگین

کو به نقشی دیگر آید سوی تو می دان یقین

نی خوشی مر طفل را از دایگان و شیر بود

چون برید از شیر آمد آن ز خمر و انگبین

این خوشی چیزی است بی‌چون کآید اندر نقش‌ها

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳۸

 

نازنینی را رها کن با شهان نازنین

ناز گازر برنتابد آفتاب راستین

سایه خویشی فنا شو در شعاع آفتاب

چند بینی سایه خود نور او را هم ببین

درفکنده‌ای خویش غلطی بی‌خبر همچون ستور

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۲

 

عاشقا دو چشم بگشا چارجو در خود ببین

جوی آب و جوی خمر و جوی شیر و انگبین

عاشقا در خویش بنگر سخره مردم مشو

تا فلان گوید چنان و آن فلان گوید چنین

من غلام آن گل بینا که فارغ باشد او

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۳

 

موی بر سر شد سپید و روی من بگرفت چین

از فراق دلبری کاسدکن خوبان چین

جان ز غیرت گوش را گوید حدیثش کم شنو

دل ز غیرت چشم را گوید که رویش را مبین

دست عشرت برگشادم تا ببندم پای غم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۴

 

ای چراغ آسمان و رحمت حق بر زمین

ناله من گوش دار و درد حال من ببین

از میان صد بلا من سوی تو بگریختم

دست رحمت بر سرم نه یا بجنبان آستین

یا روان کن آب رحمت آتش غم را بکش

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۰

 

یارکان رقصی کنید اندر غمم خوشتر از این

کره عشقم رمید و نی لگامستم نی زین

پیش روی ماه ما مستانه یک رقصی کنید

مطربا بهر خدا بر دف بزن ضرب حزین

رقص کن در عشق جانم ای حریف مهربان

[...]

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷

 

فخر دارد پارس بر کل اقالیم زمین

از مکان چون هست کانون وداد و داد و دین

خسرو عادل ابوبکر آنکه رای راستان

خواندش از راست رائی شهریار راستین

آن جوابختی که دولت زایدش از آستان

[...]

مجد همگر
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶

 

صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین

عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین

با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد

کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین

گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مراثی » در زوال خلافت بنی‌عباس

 

آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین

بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین

ای محمد گر قیامت می‌برآری سر ز خاک

سر برآور وین قیامت در میان خلق بین

نازنینان حرم را خون خلق بی‌دریغ

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۷

 

چون کنم برگ شکیبایی ندارم بیش ازین

یار شد در پرده و بر زد مرا بر در چنین

محرم رازی نه و یاری که پیغامی برد

من چنین بی یار محرم چند باشم بیش ازین

آدمم محروم از فردوس بیرون رانده یی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۸

 

ایّها الخمّار مخموریم و رنجور و حزین

کی روا باشد بگو بگذاشتن ما را چنین

ما غریبانیم و افتاده به سر وقت شما

با غریبان اهل معنی بهترک باشند ازین

رسم و آیینی دگر باشد به هر جای دگر

[...]

حکیم نزاری
 
 
۱
۲
۳
۴
۹
sunny dark_mode