گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

عشق هرجا رو نماید کفرها دین می شود

ور تو روی ازوی بتابی مهرها کین می شود

از حریم وقت او بیرون بود اسلام وکفر

آن قلندروش که اورا عشق تو دین می شود

تخت دولت می نهد در هند دین احمدی

[...]

سیف فرغانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۴

 

آب و رنگ حسن بیش از خانه زین می شود

در نگین دان دانه یاقوت رنگین می شود

می شود ناز و غرور نیکوان از خط زیاد

وحشت آهو فزون گردد چو مشکین می شود

شوخترشد چشم مست یار در دوران خط

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۵

 

بی کمندانداز چین آن زلف مشکین می شود

این کمند ازشوخ چشمی خود بخود چین می شود

می کند بیدار حسنش آرزوی خفته را

بلبل از شوخی درین گلزار گلچین می شود

خامه مو اینقدرها هم رسا می بوده است؟

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲

 

روبرو گردد چو با آیینهٔ شرمین می شود

شوخ من چون گل بیک پیمانه رنگین می شود

روز عاشق تیره زآن گیسوی پرچین می شود

خواب سخت از طول این افسانه سنگین می شود

خون خود ریزد گلستان بی بهار جلوه اش

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode