گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۰

 

زان میان گم کرده ام سررشته تدبیر خویش

کاش مویی بخشیم از زلف چون زنجیر خویش

وه چه شیرین است لعلت گوییا آمیخته ست

شیره جانهای شیرین دایه ات با شیر خویش

نقشبند چین که در بتخانه صورت می نگاشت

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱۵

 

نیست رزقم تیر تخشی چون کمان ازتیر خویش

قسمتم خمیازه خشکی است از نخجیر خویش

گرچه صید لاغر من لایق فتراک نیست

می توان کردن به سوزن امتحان شمشیر خویش

تا توان چون خضر شد معمار دیوار یتیم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱۶

 

جوهر ذاتی نمی خواهد ز کس اکسیر خویش

گوهر از گرد یتیمی می کند تعمیر خویش

کاسه فغفور رابر فرق خاقان بشکند

هرکه را باشد ولی نعمت ز چشم سیر خویش

پیچ و تاب بیقراری رشته جان من است

[...]

صائب تبریزی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

شکر نعمت آورم یا عذر ار تقصیر خویش

منت از تقدیر تو یا خجلت از تدبیر خویش

ترک هر تدبیر شد تدبیر ما در بندگی

تا تو دانی و خدایی خود و تقدیر خویش

دانه تا پنهان نسازد هستی خود را بخاک

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
sunny dark_mode