گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

 

ای ستمگر از نگاه دور رنجیدن نداشت

این گناه سهل، بر انگشت پیچیدن نداشت

شکوه ننوشتن مکتوب را طی می کنیم

نامه ما ای فرامشکار نشنیدن نداشت

از برای کشتن من کم نبود اسباب قتل

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

از ره عیش و نشاط، ای چرخ گردیدن نداشت

در زمان ما بساط خویش برچیدن نداشت

دوش بر شوخی نگاه حیرتم افتاده است

کز نزاکت جسم او را همچو جان دیدن نداشت

در چمن جز ریختن خون صراحی را به جام

[...]

سعیدا
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت

جرم غیر از دوست پرسیدم و پرسیدن نداشت

آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفت

بر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت

شد فگار از نازکی چندان که رفتارش نماند

[...]

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode