گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۱

 

با اسیران ای رقیب آغاز بدخویی مکن

تلخ کردی عیش ما چندین ترشرویی مکن

در حق ما گر بد اندیشد رقیب از خوی بد

تو رخ نیکوی خود بین غیر نیکویی مکن

ای خوش آن شبها که پایت را کنم بر دیده جا

[...]

جامی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰

 

چون نمودی رخ به من یک لحظه بدخوئی مکن

شربت دیدار شیرین به ترش روئی مکن

می‌کنم گر بیخ عیش خویش میگوئی بکن

می‌کنم گر قصد جان خویش میگوئی مکن

با بدان نیکی ندارد حاصلی غیر از بدی

[...]

محتشم کاشانی
 
 
sunny dark_mode