گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در ستایش شاه غیاث‌الدین و شهزادگان

 

ای ز فیض ابر جودت تازه گلزار وجود

تازه نخلی چون تو هرگز سر نزد از باغ جود

شاه دریا دل غیاث الدین محمد آنکه هست

از ریاض همتش نیلوفری چرخ کبود

آیت سجده‌ست گویا نام با تغظیم او

[...]

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

اول که مرا عشق نگارم بربود

همسایه من زناله ی من نغنود

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

و اکنون کم شد ناله چو دردم بفزود

آتش چو همه گرفت کم گردد دود

شیخ بهایی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

دور از آن مژگان مرا دل سوی خنجر می رود

از سر آن کو اگر پا می کشم سر می رود

مال منعم می شود آخر نصیب دیگری

هر چه در مینا بود در کام ساغر می شود

بی پدر فرزند پامال ملامت می شود

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۴۵ - پاده چی

 

پاده چی امرد ندارد کار با بود و نبود

می رود دنبال هر کس تا علف زاری نمود

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۲۴ - رنگریز

 

کردمش با رنگریز امرد شبی گفت و شنود

پشت دستی زد که شد چشمم سیه رویم کبود

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۵۸ - شب باز

 

دلبر شب باز با من دوش صورتها نمود

همره خود خانه آوردم به هر صورت که بود

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۲

 

دوش دیدم آن پری رو در پی گفت و شنود

همچو گل می رفت خندان سوی اغیار حسود

جستم از بی طاقتی همچون سپند از جای زود

چون گرفتم دامنش مردم ز ناکامی که بود

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۵

 

اتفاق است آنکه هردشوار را آسان نمود

ورنه از تدبیر یک ناخن ‌گره نتوان‌ گشود

گر به شهرت مایلی با بی‌نشانی ساز کن

دهر نتواند نمودن آنچه عنقا وانمود

آرزو از نفی ما اثبا یار ایجاد کرد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۶

 

بر در دل حلقه زد غفلت‌، ‌کنون آهش چه سود

اشک‌کم آرد برون از چشم روزن سعی دود

راحت این بزم بر ترک طمع موقوف بود

دستها بر هم نهادیم از طلب‌ ، مژگان غنود

بی‌بضاعت عالمی افتاد در وهم زبان

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۷

 

ریشه‌واری عافیت در مزرع امکان نبود

هرکه در دلها مدارا کاشت جمعیت درود

گرمی هنگامهٔ ما یک دو روزی بیش نیست

رفته است آنسوی این محفل بسی‌گفت و شنود

جز وبال دل ندارد زندگی آگاه باش

[...]

بیدل دهلوی
 

خالد نقشبندی » ترکیب بند

 

السّلام ای چهره‌ات شمع شبستانِ وجود

السّلام ای قامتت سرو بهارستانِ جود

السّلام ای آنکه تا آرامگاهت شد زمین

هست خاک تیره را صد ناز بر چرخ کبود

السّلام ای آنکه برتر پایة هر برتری

[...]

خالد نقشبندی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وله

 

ای میانت درکمر همچون زیان اندر بسود

وان کمرگر ازمیانت کاست برحسنت فزود

صولجان زلفت ازخورگوی زیبائی ربود

گوئی از عشق مه روی تو بر چرخ کبود

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۳ - وله

 

خسرو صاحبقران روی ظفر پشت جنود

ناصرالدین شاه غازی مظهر غیب و شهود

حد انسان سد امکان صرف دل عین خلود

جان دانش کان بینش فصل جود اصل وجود

جیحون یزدی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۹ - در مدح حضرت امیرالمومنین(ع)

 

ذات او نابود ذات حضرت معبود بود

از کف دریا نوالش در جهان موجود بود

هر کجا تیغ شرربارش شرر افزود زود

شد بلد از جسم و جان دشمن مردود دود

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۴ - در مدح صدیقه طاهره سلام الله علیها

 

حضرت ام الائمه فاطمه ارکان جود

مصدر خلعت زلال منبع بحر وجود

معنی عصمت کمال رحمت حی و دود

علت اشیاء غرض از هستی بود و نبود

صامت بروجردی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵ - ترجمه اشعار ایل بیگی مرحوم جانشین تیمور

 

لشکر قاجار را یغما شود شمشیر و خود

سر بریده تن دریده دیده تر دل پر ز دود

منکران را سیل خون جاری ز تن مانند رود

بگسلد از خرقه دستاربندان تار و پود

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اصطلاحات علم رمل » شمارهٔ ۶ - در اصطلاحات رمل

 

نصرة الخارج به بالای دو خط دو نقطه بود

نصرة الداخل دو خط بالا دو نقطه در فرود

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۲

 

بس که زاهد آورد با طاق ابرویت سجود

زهره از تاب جمالت نغمه و افغان سرود

ذره‌ای از پرتو حسنت به یوسف رو نمود

صد زلیخا در رهش افتاد رخ در خاک سود

طغرل احراری
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۱۰ - ایضاً فی رثاء المظلوم علیه السلام

 

در جهان نشنیده ام تا بود این چرخ کبود

کز سلیمان اهرمن انگشت و انگشتر ربود

دست بیداد فلک دستی جدا کرد از بدن

کز نهاد عالم امکان بر آمد داد و دود

از پی دیدار جانان کرد نقد جان نثار

[...]

غروی اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode