گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۹

 

دل پریشان از پریشان گردی نظاره شد

از ورق گردانی آخر مصحفم سی پاره شد

روزی سختی کشان از سنگ می آید برون

کی غم روزی خورد مرغی که آتشخواره شد؟

می زند جوش می گلرنگ خون در پیکرم

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode