امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
بسکه من دل را بهدام عشق خوبان بستهام
از نشاط روی ایشان توبهها بشکستهام
جستهام او را که او را دیده تیر انداخته است
تا دل و جان را به تیر غمزهٔ او خستهام
هرکجا سوزندهای را دیدهام چون خویشتن
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲
بس که من دل را به دام عشق خوبان بستهام
وز نشاط عشق خوبان توبهها بشکستهام
خسته او را که او از غمزه تیر انداختهست
من دل و جان را به تیر غمزهٔ او خستهام
هر کجا شوریدهای را دیدهام چون خویشتن
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۲۴
شاها از میان جان و دل بیگاه و گاه
من دعایت با دعای قدسیان پیوستهام
با وجود ابر احسانت که بر من فایض است
راستی از منت دور فلک وارستهام
ای خداوندی که رنگ و بوی بزمت چون بدید
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸۰
گرچه از دریا به ظاهر چون گهر بگسستهام
از ره پنهان به آن روشنروان پیوستهام
در سرانجام جهان از بیدماغیهای من
میتوان دانست دل بر جای دیگر بستهام
چون شود مانع مرا از سیر زنجیر جنون
[...]