گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶١ - ایضاً قصیده در مدح تاج الدین علی

 

صبح صادق بیرق نور از افق چون برکشید

خسرو سیارگان از باختر لشکر کشید

شاه ترک از باختر با تیغ زرین حمله کرد

رای هند از رأی او رایت سوی خاور کشید

شد روان کشتی برود نیل چون ملاح غیب

[...]

ابن یمین
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵ - در طور خواجه

 

صبح چون رایت به فرق خسرو خاور کشید

باده خوش باشد ز جام خسروانی در کشید

کو کله کج نه به مستی هر که در وقت صبوح

لاله‌سان در جام یاقونی می احمر کشید

زیبدش در باغ رعنایی نمودن هرگه او

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

هر که در بزم بلا جام توکل در کشید

از خمار محنت و غم درد سر کمتر کشید

نشئه ذوق ظفر در ساغر بزم بلاست

ای خوش آن مستی که می مردانه تن ساغر کشید

طالب نام نکو را نیست باکی از بلا

[...]

فضولی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷ - در مدح محمدامین میرجملهٔ شهرستانی

 

نیست مو کز فرق ما برگشته‌بختان سر کشید

بر سر شوریدگان سودای او لشکر کشید

ای دل از گرمی خورشید قیامت باک نیست

آه سردی میتوان در عرصه محشر کشید

من که یک دستم به جیب و دست دیگر بر سر است

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۶

 

تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید

موج بیتابی الف بر سینه کوثر کشید

زنگ هستی از دل ما برد ذوق نیستی

عود ما آخر دم خوش در دل مجمر کشید

این که گرد ماه تابان می نماید هاله نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۷

 

دل چه تلخیهای رنگارنگ ازان دلبر کشید

قطره خونی چه دریاهای خون بر سر کشید

در میان عاشقان من بی نصیب افتاده ام

ورنه قمری سرو را در زیر بال و پر کشید

زندگانی تلخ خواهد کرد بر صید حرم

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۹

 

تا هوای سرمه گشتن ز استخوانم سر کشید

از نگاه تند چشم او بمن خنجر کشید

نیست برتر از تلاش پستی خود پله یی

گر بود انصاف، باید سنگ را با زر کشید

هر سر مویم بدست صد شکست افتاده است

[...]

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

چشم شوخش در گلستان آمد و خنجر کشید

نرگس از برگ گل سوسن سپر بر سر کشید

باغبان فرمود گلشن را به استقبال او

گل به ایثار قدومش در طبق ها زر کشید

سبزه بر سر داشت با خطش کند گردنکشی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

عقل و هوشم رفت تا آن تندخو خنجر کشید

کاروان گردد روان جایی که آتش سرکشید

دست افسوس است زنجیر نگه در کوی بخل

حلقه نتواند خموشی را ز گوش کر کشید

چشمه آئینه را پر کرد از آب حیات

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۵۴ - قبضه بند

 

قبضه بند امرد برای کشتنم خنجر کشید

آمده دامان خود را چون سپر بر سر کشید

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۷

 

ماه من از بام قصر امروز چون سر برکشید

آفتاب از صبحدم سر در ته چادر کشید

می رود بیرون ز آغوشش تن از جوش صفا

همچو ماه چارده تا خویش را در برکشید

پرنیان رنگ آن رخسار از بس نازک است

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode