گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳۷

 

باز بهر جان ما را ناز در سر می‌کنی

دیده بیننده را هردم به خون تر می‌کنی

گر چو مویم می‌کنی، بهر عدم هم دولت است

زانکه ره دورست و بار من سبک‌تر می‌کنی

آفتابی تو، ولی زآنجا که روز چون منی‌ست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode