گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۴

 

بر رخ ممکن بود پیوسته گرد احتیاج

لازم این نشأه افتاده است درد احتیاج

در گذر از عالم امکان که این وحشت سرا

بستر بیمار را ماند ز درد احتیاج

خرقه اش را بخیه از دندان سگ باشد مدام

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

رنگ سرخ آدمی را میکند زرد احتیاج

روی گرم دوستان را، میکند سرد احتیاج

ای بسا روها که کرد از رنگ خجلت غازه دار

کرده مردان را بسی نامرد، نامرد احتیاج!

ظاهر از سیمای نخل تشنه می گردد که چون

[...]

واعظ قزوینی
 
 
sunny dark_mode