گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - این ترجیع بند در آیین بندی اگره گفته شده

 

اختیار دین و دولت افتخار عز و جاه

شاه نورالدین جهانگیر ابن اکبر پادشاه

اختیار دین و دولت افتخار عز و جاه

شاه نورالدین جهانگیر ابن اکبر پادشاه

اختیار دین و دولت افتخار عز و جاه

[...]

نظیری نیشابوری
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۷

 

هرکه می‌خواهد ترا، سامان نمی‌دارد نگاه

دست گلچین در رهت دامان نمی‌دارد نگاه

از هنر من تیغ جوهردار ایامم، ولی

تیغ را دایم کسی عریان نمی‌دارد نگاه

برنیاید بیرهٔ پانی ز دست اهل هند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۰

 

صد خطر دارد بیابان محبت، آه آه

آب اگر خواهد کسی از خضر، گوید چاه چاه

روزگار از نسبت پاکان کند اصلاح ما

دایه شوید روی طفلان را و گوید ماه ماه

التفات دایمی مخصوص جمعی دیگر است

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در ستایش شاه عباس

 

کی توانی برد سوی منزل مقصود راه

توشه ی تن تا نسازی پاره ی دل همچو ماه

از خطر در سیرگاه این چمن ایمن مباش

چهچه بلبل ندانی چیست، یعنی چاه چاه

خوش نشین این گلستان باش همچون نخل موم

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵۶

 

بوالهوس از خط نظر پوشید زان روی چو ماه

خط به چشم بی سوادان می کند عالم سیاه

گفتم از خط خارخار عشق من کمتر شود

شد خطش دام تماشای دگر بهر نگاه

از غبار خط یکی صد گشت پیچ و تاب زلف

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵۷

 

نفس ظلمانی نمی دارد محابا از گناه

نیست پروا طفل زنگی را ز پستان سیاه

از هوا گیرند بی مغزان حدیث پوچ را

کهربا را می پرد چشم از برای برگ کاه

می کند دل را سیه نور چراغ عاریت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶۰

 

چون به یاد شرم می افتم در اثنای نگاه

می زند غیرت ز مژگان تیشه بر پای نگاه

تخته مشق خط شبرنگ یارب چون شود

صفحه رویی که می ماند بر او جای نگاه

حسرت جاوید را حیرت تلافی می کند

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۵۷

 

چون نگردد حال بر مفلس ز شرم قرض خواه؟

میرود از دیدن خورشید رنگ از روی ماه!

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۸۰ - حمامی

 

آب ریز امرد که او را هست روی همچو ماه

می کشد همراه دلو آب یوسف را ز چاه

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰۳ - کاتب

 

دلبر کاتب خط او کرده چشمم را سیاه

صفحه رویش مرا شد تخته مشق نگاه

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۲۲ - دیگ ریز

 

دیگریز امرد که باشد روی او مانند ماه

بردم او را خانه روی عاشقانش شد سیاه

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶

 

بر سر کوی تو دارد سیدا حال تباه

نیست همچون سایه او را غیر دیوارت پناه

می توان گرداند از روی ترحم یک نگاه

می رود فریاد جامی بی رخت شبها به ماه

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷

 

تا به کی با ما نمی سازی ز استغنا نگاه

پایمال مور گردد آخر این روی چو ماه

تا تو یک دم چشم بر هم می زنی چون دود آه

لشکر غارتگر خط می رسد از گرد راه

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳۵

 

هستم از جان بنده رخساره آن پادشاه

رفت از مکتب مه من گشت احوالم تباه

زد معلم سیلی بر عارض مانند ماه

عارضش از سیلیت نیلوفری شد آه آه

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » ترکیب بند - در مرثیه غازی دادخواه گفته

 

با دل پرخون ز عالم رفت غازی دادخواه

در جوانی کرد جنت را به خود آرامگاه

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۲

 

سال سال از من نمی رسی چه جای ماه ماه

داد داد از درد حرمان وز تغافل آه آه

جسم زارم همچو نبض خسته آید در تپش

گر به این شوخی خرامی بر مزارم گاه گاه

مد آهم بسکه بر گردون رود شبهای هجر

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۳

 

نور عرفان در دل صافی ضمیران برده راه

مطلع خورشید زیبد در بیاض صبحگاه

بس بود روزی که روها از گنه گردد سیاه

برگ عیش اهل ندامت را زبان عذرخواه

می نماید فیض جمعیت ضعیفان را قوی

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۹

 

بسکه می‌جوشد ازین دریای حسرت حب جاه

قطره هم سعی حبابی دارد از شوق ‌کلاه

می‌رود خلقی به‌کام اژدر از افسون جاه

شمع را سرتا قدم در می‌کشد آخر کلاه

گیرودار محفل امکان طلسم حیرتی‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۲

 

گر نفس چیند به این فرصت بساط دستگاه

چون سحر بر ما شکستن می‌رسد پیش از کلاه

سینه صافی می‌شود بی‌پرده تا دم می‌زنم

در دل ما چون حباب آیینه‌پرداز است آه

ما و من آخر سواد یأس روشن می‌کند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۳

 

ننگ دنیا برندارد همت معنی نگاه

تا بصیرت بر دیانت نیست معراج است جاه

زبن چمن رشکی‌ست بر اقبال وضع غنچه‌ام

کز شکست دل دهد آرایش طرف‌ کلاه

طالب وصلیم ما را با تسلی‌ کار نیست

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode