گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۸

 

بحر عشق است این و در وی موج بیم و جان

گرنداری ترک جان باری سر خود گیر هان

عاشقان در قلزم عشقند و کشتی بر کنار

تا که را بیرون برد موج هدایت از میان

طاقت موجی ندارد بد دل و از بس غرور

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵۸

 

آن که فصل گل همی گویند، اینک آمد آن

گل گریبان می درد از خجلت نسرین خزان

شکرستانی ست گویی باغ از شکرلبان

نیشکر زاری ست گوی گلشن، از عرعر مدان

این زمان آغاز سبزه ست و لب جو می رویم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴٠

 

ای نسیم صبحدم زانجا که لطف طبع تست

گرچه میدانم که هستی سخت سست و ناتوان

یک سحر بگذر ز بهر خاطر ابن یمین

بر جناب خسرو عادل امیر شه نشان

سرور گیتی شهاب دولت و دین بوالفتوح

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها » شمارهٔ ۱۵ - تاریخ فوت جلال الدین حاجی شاعر

 

هفتصد از سال هجرت رفته و پنجاه و یک

وز رجب نه بر دو ده افزوده دور آسمان

در شب شنبه بسوی جنت از جاجرم شد

صاحب فاضل جلال ملک و دین حاجی روان

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱۹ - یمدح الامیر الاعظم الشهریار المعظّم خسرو الغازی المنصور مبارز الحق و الدین محمد بن مظفر زیدت معدلته

 

شاید ار ساید علم زین فتح سر بر آسمان

کز فرح اقبال را بر هم نمی آید دهان

منکشف شد سرّ توتی الملک بر ابنای دهر

منتشر شد رمز جاء الحق در اقطار جان

معنی انا فتحنا می دهد سیاره شرح

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۲۰ - یمدح الشیخ العالم قدوة الاوتاد و الاقطاب سیف الحق و الدین الباخرزی قدس الله روحه

 

دوش چون سیمرغ زرّین کوه بر قاف آشیان

آمدند از هر طرف مرغان شبخوان در فغان

شیشه ی شفّاف گشت از دوده ی ظلمت سیاه

و اتش نشّاف شد در شیشه ی شامی نهان

بسکه موج قیرگون برخاست از دریای قار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - المسمط المثمن فی نعت النبی الامی العربی الهاشمی القرشی

 

رخت بیرون بردم از مطموره ی کون و مکان

توسنِ همّت براندم تا به اوج لامکان

خطّه‌‌ئی دیدم برون از شهربند جسم و جان

ساکنانش بی سکون و قائلانش بی زبان

مجتمع بر عرصه ی آن جمله ی کرّوبیان

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳۶

 

مردم چشم وزارت، مرکز دور وجود

زبده ارکان و انجم حاصل کون و مکان

خلق او را معجز عیسی و مریم در نفس

دست او را قدرت موسی عمران در بنان

میر فخر الدین مبارک شاه کز تعظیم و قدر

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - دروصف زورق

 

بنگر این زورق رخشنده بر آب روان

می درخشد چون دو پیکر بر محیط آسمان

شکل زورق گوییا برجی است آبی کاندرو

دایمن باشد سعود ملک را با هم قرآن

باد پایی آب رفتاری که رانندش به چوب

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح سلطان اویس

 

این گلستان است ؟ یا صحن ارم ؟ یا بوستان ؟

این شبستان است ؟ یا بیت الحرم ؟ یا آسمان

آسمان است این ولیکن آسمانی بر قرار

گلستان است این ولیکن گلستانی بی خزان

ای فلک را روزو شب بر سایه یقصرت مسیر

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷ - غزل

 

ای ممکن دست قدرت بر بساط لامکان

منتهای سدره اول پایه‌ات از نردبان

کرده همچون آستین غنچه و جیب چمن

مجمر خلقت معطر دامن آخر زمان

تکیه‌گاهت قبه عرشست و مرقد زیر خاک

[...]

سلمان ساوجی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مدح شاه شیخ ابواسحق

 

ای سریر سلطنت را تیغ و کلکت قهرمان

وی همان همتت را اوج کیوان آشیان

هم جناب عالیت اقبال را دارالسلام

هم حریم بارگاهت ملک را دارالامان

روز و شب بهر نثار افشان بزمت پرورد

[...]

عبید زاکانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۸

 

بی کنارت در میان خونم این نازک میان

زین میان تا چند باشم از کنارت برکران

آن سعادت کو که گیرم یک زمانت در کنار

وآن عنایت کو که با من یکدم آیی در میان

گرفتد بر چشم من چشم تو ای چشم و چراغ

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۹

 

بار هجرت بر دلم باریست باری بس گران

درد عشقت هست بر جان جهانی بی کران

صبر فرمایی مرا در عاشقی ای دیده ام

صبر از روی دلارای تو ای جان چون توان

چون به باد عشق بردادی ز خاکم ذرّه ها

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۴

 

چشم و ابرویی که او دارد که دارد در جهان

کس میندازد بدین شیوه چنین تیر از کمان

نرگس از شرم دو چشمش سر فکنده در چمن

گل چو رنگ روی او کی بشکفد در بوستان

سرو اگر بالای او بیند به رعنایی دگر

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۰

 

جان شیرینم تویی دانی که شیرینست جان

گر دهد دستم شبی در پایت افشانم روان

سر و جان ما تویی یک دم به سوی ما خرام

زآنکه دایم سرو را میلست بر آب روان

من دل و جان جهان از بهر وصلت خواستم

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۶

 

نور چشم مردمست از دیدهٔ عالم نهان

غیر عین او که بیند نور او در انس و جان

گر شود روشن به نور روی او چشم و دلت

نور روی او به عین روی او بینی عیان

در مظاهر مظهری ظاهر شده در چشم ما

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۶۲

 

صوت داود است و ما خوش نغمه‌ای داریم از آن

مرغ روح ما کند تسبیح با ما جاودان

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۲
sunny dark_mode