گنجور

عراقی » لمعات » لمعۀ بیست و ششم

 

نی غلط گفتم که اینجاعاشق و معشوق اوست

گرچه ما از عشق او اندر جهان افسانه‌ایم

ما که‌ایم؟ ازما چه آید؟ تا نپنداری که ما

روی او را آینه،یا زلف او را شانه‌‌ایم

عراقی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه‌ایم

با خرابات آشناییم از خرد بیگانه‌ایم

خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمع‌وار

هر کجا در مجلسی شمعیست ما پروانه‌ایم

اهل دانش را در این گفتار با ما کار نیست

[...]

سعدی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

ما مرید پیر دیر و ساکن میخانه‌ایم

همدم دُردی‌کشان و ساغر و پیمانه‌ایم

تا می صاف است و وصل یار و کنج میکده

بی‌نیاز از خانقاه و کعبه و بتخانه‌ایم

تا از روی شمع رخسار تجلی تاب دوست

[...]

نسیمی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۸

 

یک گلیم، اما به رتبت چون خُم و پیمانه‌ایم

مختلف در رنگ و بوییم ارچه از یک دانه‌ایم

سر معبودیم و با شرک خفی هم‌پرده‌ایم

روح مسجودیم و با نَفْسِ دنی هم خانه‌ایم

طبع معشوقی و لاف عاشقی از ما خطاست

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۰۴

 

در دل است آن کس که از نادیدنش دیوانه‌ایم

آن که ما را دربه‌در دارد به او هم‌خانه‌ایم

بی‌تکلف یار خود را تنگ در بر می‌کشد

ما در آیین محبت امت پروانه‌ایم

صائب تبریزی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

نیمه هشیاریم و یک نیم دگر مستانه‌ایم

لطفی ای ساقی که ما محتاج یک پیمانه‌ایم

بیم رسوایی مده ای شیخ ما را بعد از این

سال‌ها شد ما به رندی در جهان افسانه‌ایم

عقل اگر با ما بود از عهد دیرین آشنا

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶

 

ای عجب ما خسته جان از فرقت جانانه‌ایم

با وجود اینکه با جانانه در یک خانه‌ایم

خویش را بدنام کردیم و به بدنامی خوشیم

عاقلان از ما بپرهیزید ما دیوانه‌ایم

هر کسی را کسوت عریانی از حق کی رسد

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode