گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

خیزکاندر دلبری بر عهد و پیمان نیستی

وه که اندر دوستی یکروی و یکسان نیستی

از لبت کس بوسه‌ای نستد کزوجان نستدی

با چنین دندان مرا باری بدندان نیستی

هر نفس جنگی بر آری هر زمانصلحی کنی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

گر دلم را اشتیاق روی یاران نیستی

ز آتش دل آب چشمم همچو باران نیستی

ارغوان و سنبل و نرگس کجا رستی ز خاک

در زمین گر روی و موی و چشم خوبان نیستی

همام تبریزی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۵

 

ای همه هستی مبر در خود گمان نیستی

ترک سر گیر و بنه پا در جهان نیستی

نیستی نزدیک درویشان ز خود وارستنست

مرگ صورت نیست نزد مانشان نیستی

کردمان و می کورا مسلم کی شود (کذا)

[...]

سیف فرغانی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

هست گردانید ما را از جهان نیستی

کرد منزل مرغ جان در آشیان نیستی

خانه تن را که قصر پادشاه روح شد

خاک راهی یافتم در آستان نیستی

اعتبارات یقین در نیستی مطلق است

[...]

کوهی
 
 
sunny dark_mode