سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۸
گر خوهی ای محتشم کز جمع درویشان شوی
ترک خود کن تا تو نیز از زمرهٔ ایشان شوی
رو بدست عشق زنجیر ادب بر پای نه
وآنگه این در زن که اندر حلقهٔ مردان شوی
گر وصال دوست خواهی دوست گردی عاقبت
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۱
تن رهاکن در طریق عاشقی تا جان شوی
جان فدای عشق جانان کن که تا جانان شوی
در خرابات مغان مستانه خود را در فکن
پند رندان بشنو و می نوش می تا آن شوی
گر گدای حضرت سلطان من باشی چو من
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۵
هر زمان از دور رخ بنمایی و پنهان شوی
برق خرمن سوز عقل و هوش و صبر و جان شوی
بس که کشتی خلق اگر پیوند عمر خود کنی
عمرشان در ملک خوبی شاه جاویدان شوی
دل جدا دیده جدا مهمانسرای آراسته ست
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵
ای پسر گر هرزه خند و بی جا باشی چو گل
هرکجا هستی قرین آتش سوزان شوی
رو چو نرگس با حیا و سر به پیش افکنده باش
تا ز گلشن گر برون افتی به نرگس دان شوی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳۲
سرمپیچ از داغ تا سرحلقه مردان شوی
در سیاهی غوطه زن تا چشمه حیوان شوی
می شود در تنگنای جسم کامل جان پاک
از صدف بیرون میا تا گوهر غلطان شوی
چون زلیخا دست از دامان یوسف برمدار
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۴ - و برای او فی النصیحه
پیشتر از آنکه صید چنگل دوران شوی
همرهِ ضحاکِ نَفْس اندر چَهِ زندان شوی