گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۰

 

بی‌تکلف گرگدا گشتیم و گر سلطان شدیم

دور از آن در آنچه ننگ قدرها بود آن شدیم

عجز توفان کرد محو الفت امکان شدیم

ریخت قدرت بال و پر تا گرد این دامان شدیم

جز فناگویند رنج زندگی را چاره نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۱

 

قابل بار امانتها مگو آسان شدیم

سرکشیها خاک شد تا صورت انسان شدیم

در عدم جنس محبت قیمت‌ کونین داشت

تا نفس واکرد دکان همچو باد ارزان شدیم

ای بسا نقشی‌که آگاهی به یاد ما شنید

[...]

بیدل دهلوی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

بار الها بس ذلیل صاحب دیوان شدیم

از جفای بی حساب او بری از جان شدیم

ما نمی بودیم اندر فارس ویران اینچنین

در زمان او چنین از بیخ وبن ویران شدیم

فارس نه کنعان ونه مصر است و نه ما یوسفیم

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode