گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح حضرت سیدالشهداء (ع)

 

خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست

آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست

پرده خارست اگر دارد گلی این بوستان

نوش این غمخانه را چاشنی زهر فناست

ساحلی گر دارد این دریا لب گورست و بس

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح حضرت سیدالشهداء (ع)

 

خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست

آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح حضرت سیدالشهداء (ع)

 

قرص مهر و ماه گردون را کسی نشکسته است

از دل خود روزی مهمان درین مهمانسراست

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

بر لباس فاخر بی اعتبار خسروان

بخیه های خرقه ما، خنده دندان نماست

بس که خاموشی شعار ما بود، چون آفتاب

طشت ما از بام گردون گربیفتد، بی صداست

نشنود گر آن پریوش گفته ما را، بجاست

[...]

طغرای مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

از پریشانی اگر حاصل شود کامم رواست

در خم زلفت دلم را شانه محراب دعاست

گرچه دست کوتهم بیگانه است از گردنت

همتی دارم که با سرو بلندت آشناست

میرم از غیرت چو چشم حسرتم در بر کشد

[...]

قدسی مشهدی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

نکهت از زلف کجش سودائی سر در هواست

شانه در گیسوی او، دیوانه زنجیر خاست

فارغ از آزار چرخ از بی وجودی گشته ام

دانه من چون شرر ایمن ز سنگ آسیاست

ترک خود کن اول، آنگه هر چه میخواهی بخواه

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در احوال درویشی و ستایش آفتاب عالم آرای سپهر دین حضرت امام محمدتقی «ع »

 

حشمت از سلطان و، راحت از فقیر بینواست

چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هماست

راحت شاه و گدا را زین توان معلوم کرد

کو بصد گنجست محتاج، این به نانی پادشاست

پادشاهان را اگرچه چتر دولت بر سر است

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۲

 

خصم چون تندی کند، افتادگی آن را رواست

خاکساری‌ها در این توفان، چو خاک کربلاست

واعظ قزوینی
 

سلطان باهو » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

پیش جانان گر بمیرم تا سزاواری مراست

زانکه شیوه دوستی جز دوستان مردن خطاست

یار را باید که خون ریزد به پیش دوستان

تابزیر چشم بیند یار کین یار مراست

غیر هرگز نیست باهُو در جهان جمله که اوست

[...]

سلطان باهو
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

روزگاری شد که پشتم از غم دوران دوتاست

دوربینی می کنم اما نظر بر پشت پاست

بی رفیق امروز پای خود در این ره مانده ام

ای مسلمانان دعا سازید کارم با خداست

لنگری آورده ام امروز از میزان عدل

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - قصیده نوروزی

 

نوبهار آمد گلستان از پی نشو و نماست

غنچه خسپان چمن را غنچه گل متکاست

ساده رویان را برد از جا هوای سبزه اش

سبزخطان را نسیم سنبلش کاکل رباست

نازبو را از بنفشه ناز بالین زیر سر

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۲۶ - سرمه کش

 

آن نگار سرمه کش را چشم دایم سرمه ساست

خاک پای او به چشم عشقبازان توتیاست

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳۱

 

ای نگاهت دلربایان جهان را دلرباست

قامت رعنای تو بالا بلندان را بلاست

چون تو آشوب زمان و آفت دوران کجاست

تا ز جا برخاستی سر فتنه ای بر پای خاست

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

شد دعای ناتوانان تا اجابت گاه راست

با کمان قامت خم رفت تیر آه راست

کی برند از مسلک حق فیض ارباب نفاق

مار کج کج می رود هر چند باشد راه راست

نور روی آفتاب من کم از خورشید نیست

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲

 

اضطراب نبض دل تمهید آهنگ فناست

شعله‌در هر پر فشاندن‌اندکی‌از خود جداست

شخص پیری نفی هستی می‌کند هشیار باش

صورت قد دوتا آیینهٔ ترکیب لاست

زین‌چمن بر دستگاه‌رنگ نتوان دوخت چشم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳

 

ای عدم‌پرورده لاف هستی‌ات جای حیاست

بی‌نشانی را نشان فهمیده‌ای تیرت خطاست

سایه را وهم بقا در عجز خوابانیده است

ورنه یک گام از خو‌دت آن‌سو جهان کبریاست

شبنم این باغ مژگانی ندارد در نظر

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴

 

تهمت‌افسردگی بر طینت عاشق خطاست

ناله هرجا آینه گردید آزادی‌نماست

بی‌فنا مشکل‌که‌گردد دل به عبرت آشنا

چشم این آیینه را خاکستر خود توتیاست

شرم باید داشتن از شوخی آثار شرم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۵

 

خط لعلت غبار حیرت‌افزاست

زمرد از رگ این لعل پیداست

ز غارت‌کاری دور نگاهت

به روی باده رنگ نشئه عنقاست

ز بیدادت بهار ناز رنگین

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶

 

خیالی سد راه عبرت ماست

گر این دیوار نبود خانه صحراست

من وپیمانهٔ نیرنگ‌کثرت

دماغ وحدتم اینجا دو بالاست

شرر خیزست چشم از اشک‌گرمم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱

 

شوخی‌انداز جرأتها ضعیفان را بلاست

جنبش خویش از برای اشک سیلاب فناست

آخر از سَرو ِ تو شور ِقمری ما شد بلند

جلوِهٔ بالابلندان خاکساران را عصاست

اینقدر کز بیکسی ممنون احسان غمیم

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode