گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » مدایح و مناقب » شمارهٔ ۱۵ - فی الموعظه

 

چون مقام عبرتست این منزل ناپایدار

پیر عقلت چند گوید کای جوان الاعتبار

بر سر تخت از چه معنی ایمنی از داروبند

زانک تختت چون ببینی سر بسر بندست و دار

مال دانی چیست مار و گنج کنج عافیت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - المسمط المثمن فی نعت النبی الامی العربی الهاشمی القرشی

 

بوده در هجرت ترا صدّیق اکبر یار غار

گشته اسلام از عمر بعد از وفاتت آشکار

سور قرآن مانده از عثمان عفّان استوار

وز علی قانون دین و رسم ملّت برقرار

ساعدین عرش را سبطین معصومت سِوار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - فی مدح الشیخ الاعظم سلطان اعاظم المشایخ مرشد الحق و الدین ابواسحق الکازرونی قدس سره

 

ای چو عیسی کرده زین مطموره ی غبرا کنار

ساخته بر عرصه ی معموره خضرا قرار

چون شه سیاره را شد نعل شبرنگت سوار

همچو ابراهیم شو بر ادهم خلت سوار

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در بیان اوضاع نامناسب ساوه

 

چون به عزم حضرت خورشید جمشید اقتدار

آفتاب سایه گستر، سایه پروردگار

ابر دریا، آستین خورشید گردون آستان

اردشیر شیر دل نوشین روان روزگار

زهره عشرت ماه طلعت مهر بهرام انتقام

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در مدح سلطان اویس

 

فرخ اختر اختری دری و دری شاهوار

شد ز برج خسروی و درج شاهی آشکار

آسمان در حلقه بر خود گوهری می داشت گوش

ساخت امروزش برای آفرینش گوشوار

سالها می جست چشم آفتاب نوربخش

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷ - در وصف ساغر و می

 

نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار

ساقیا دریای می در کشتی ساغر بیار !

چون به زرین زرورق می مگذارن عمر عزیز

زین محیط غم که بروی نیست کشتی را گذار

اندران شبها که خیل ماه بر دارد سپهر

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹ - قطعه

 

داور دنیا، معز الدین حق، سلطان اویس

آفتاب عدل پرور سایه پروردگار

آن شهنشاهی که رای او اگر خواهد، دهد

چون اقالیم زمین اقلیم گردون را قرار

بنامیزد چو آفریدون و هوشنگ

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در لافتی

 

وز زبان روح گفته با محمد کردگار

لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

سلمان ساوجی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در مدح شاه شیخ ابواسحق اینجو گوید

 

صبحدم کز حد خاور خسرو نیلی حصار

لشگر رومی روان میکرد سوی زنگبار

سایبان قیری شب میدرید از یکدگر

میشد از اطراف خاور رایت روز آشکار

پیکر رعنای زرین بال سیمین آشیان

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحاق گوید

 

میرسد نوروز عید و میدهد بوی بهار

باد فرخ بر جناب شاه گردون اقتدار

قهرمان چار عنصر پادشاه شش جهت

آفتاب هفت کشور سایهٔ پروردگار

شیخ ابوسحاق سلطان جهان دارای دهر

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مدح شاه شیخ ابواسحق

 

شیخ ابواسحق شاه تاج‌بخش کامکار

آفتاب هفت کشور سایهٔ پروردگار

عبید زاکانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۱

 

عاشق گل کی خورد غم از سلحداران خار

خاصّه آنکس کش نباشد بی رخت صبر و قرار

از چه رو آخر برآشفتست با ما زلف تو

از سر شوریدگی جانا بسان روزگار

خاک راه او شدم دادم به دست باد هجر

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۶

 

ای دل مجروح مهجور پریشان روزگار

همچو زلف دلبران پیوسته ای در نور و نار

کار تو بالا گرفت و کار ما از دست رفت

در فراق روی او اینست ما را کار و بار

او ز حال زار ما گرچه فراغت باشدش

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۰

 

خوش نسیمی می وزد در صبح از بوی بهار

ساقیا برخیز و زود آن باده ی گلگون بیار

تا خمار روز هجران را به آب سرخ می

بشکنم در انتظار آن نگار غمگسار

نرگس شهلای بستان را کنم جان پیشکش

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۶

 

یک هویت در مراتب می نماید صدهزار

عارفانه آن یکی در هر یکی خوش می شمار

نزد ما موج و حباب و قطره و دریا یکیست

آب یک معنی بود هم صورت ناچار چار

درشب تاریک امکان نور می بخشد بماه

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۸۷

 

چشم آن دارم که حال چشم من پرسد نگار

زان که بی نقش خیالش دیده ‌ام شد دلفکار

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » ترجیعات » ترجیع اول

 

نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار

لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار

نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار

لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار

نفس خیر المرسلین است آن ولی کردگار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

کفر زلفت گر نهد بر سر مرا یکبار بار

نیست ایمانم اگر باشد مرا زان بار بار

گر همی داری به دل روز وصالت دوست دوست

خیز و مثل چشم ما شب تا سحر بیدار دار

در کفت گر زهر آید رو تو هم چون نوش نوش

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

مست جام حسن یارم وز دو چشمش پرخمار

ساقیا این مست را پیمانه دردی بیار

گر کشد عشقت به پای دار، ای عاشق دمی

پای دار آنجا چو مردان کاین نماند پایدار

عارفی کو شد ز اسرار اناالحق باخبر

[...]

نسیمی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی قرار

دیده گریانست و جان مشتاق و دل امیدوار

عشق خونریزست و من حیران و صبرم منهزم

تیر مژگان تیز و چشمش مست و زلفش تابدار

آه دردآلود دارم، چون ننالم؟ آه! آه!

[...]

قاسم انوار
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۹
sunny dark_mode